خاطرات سردار باقر زاده از وقایع تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام کلکچال
همیشه فرزند سبک و کوچک است و پدر، بزرگ و قوی و تنومند و اکنون من و برادران
(خاطره تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام شهرستان بافت کرمان که در سالروز شهادت حضرت
گفت می خواهم با پدرم حرف بزنم، برای آخرین بار...
آقا نگاهى به مقبره مى کند. ناگهان شروع مى کند به بالا آمدن. بالا آمدن تعبیر
یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم .......
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح میگوید: چندین سال پیش مراسم
در عملیات «مطلعالفجر» که به منظور آزادسازی ارتفاعات غربی گیلانغرب اجرا شد، شهید
شهیدان جنگ احد، سعد بن ربیع و عمر بن جموح ، آشناترین ستارگان کهکشان گمنامیند،
شهید عزت الله کیخا بعد از بیست و یک سال گمنامی در رؤیای صادقه پدرش خود را معرفی
محمد رضا گفت: به علت علاقهای که پدر در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم،
در عالم رؤیا دیدم، یکی از آن سه تا شهید از سر جایش بر می خیزد و خطاب به من می
مرحوم آیتالله خراسانی گفت: قبر فرزند شما را آقای مکینژاد میداند. به ایشان بگو
من همان شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه میکردی، آمدم تا به تو بگویم
شب در عالم خواب، شخصی را دیدم که به من گفت: من یکی از این 5 شهید هستم. اگر چه
من یک درخواست از تو دارم، برو روستای خانوک، من آنجا به اسم "حسین اکبر عرب نژاد"
معنی آیه این است: «وقتی کنارهگیری کردند و گفتند که ما دیگر نیستیم جدا شدیم،
آقا فرمودند: قرار بود شهدا اینجا دفن بشوند اما یک عده سرپیچی کردند و جای شهدا