برادر جعفر شیخ محمدی از لحظات شهادت حاج محمود توکلی و حال و هوای اعضای گروه تفحص
پیکرهای مطهر 163 شهید دوران دفاع مقدس، طی روزهای آینده از 3 محور شمالغرب (سردشت،
ارتشی غیور، شهید حسین سامیمقام در فروردینماه 1359 به اسارت حزب جنایتکار
پیکر 34 شهید دوران دفاع مقدس از مناطق مختلف عملیاتی تفحص شد و سی ام بهمن از مرز
به مادرم گفت مامان من آمدم فاطمه را ببینم، مادر گفته بود من میخواهم اسمش را
پیکر پاک ۲۲ شهید دوران دفاع مقدس بر روی دستان مردم آبادان و خرمشهر از طریق
پیکر ۲۲ شهید دوران دفاع مقدس از مناطق مختلف عملیاتی تفحص شد و یکم آبان از مرز
سردار باقرزاده: شهید پازوکی بار مهمی از عوارض روانی و اجتماعی جنگ را برداشت. وی
یکی از دوستان محمود توکلی از شهدای تفحص، تعریف میکند: «رفته بودیم برای تفحص،
چهار شهید تفحص در یک قاب (به مناسبت سالگرد شهید محمود توکلی)
پیکرهای مطهر ۲۳ شهید تازه تفحص شده صبح امروز از مرز کیله شهرستان سردشت وارد کشور
شهید "علی اشرف مالمیر" 25 شهریور 1354 در روستای قلعه قاضی از توابع شهرستان
پیکرهای مطهر ۲۳ شهید تازه تفحص شده هشت سال دفاع مقدس که اخیرا در جریان کاوش شهدا
در جریان تفحص کمیته جستجوی مفقودین در منطقه عملیاتی خیبر، پیکر مطهر یک پیرمرد
17 مرداد 1402 - کردستان عراق
17 مرداد 1402 - مناطق عملیاتی فکه و مجنون
12 مرداد 1402 - منطقه عملیاتی والفجر یک
بنا بر اعلام سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح
پیکرهای مطهر شهیدان مدافع حرم لشکر فاطمیون "شهید حیدر خلیلی" و "شهید محمد جعفری"
سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح:
پیکرهای طیبه
با تلاش گروههای تفحص شهدا، پیکر پاک شهید مفقودالاثر "جلیل نوری دزفولی" از شهدای
با تلاش گروههای تفحص شهدا، پیکر پاک شهید مفقودالاثر تهرانی "سید علی میری" از
در بحبوحه عملیات خیبر، تعدادی از شخصیتهای دولتی وغیره که به طور متعارف برای
چند ماه پیش کشاورزی بین القرنه و العُزَیر داشت با تراکتور نو زمینش را شخم میزد.
او همچنان بیل مى زد، یک دفعه صدا زد: «بیایید... اینجا... یک شهید...» اول فکر
به محض افتادن، شروع کرد به «یا حسین» گفتن.
دویدم بالا. جا خوردم. خون از رگ هاى
یک سال از این ماجرا مى گذشت که او را در فکه دیدم، در حالى که یک پایش قطع بود. با
«بهت قول مى دم این یکى هم زیر پاى خودت است.» روى شوخى این حرف را زد. پایم را
تا قیافه اش را دید گفت: «این لامصب این جورى حساس بود و ما مشت مشت پنجه مى زدیم
من داشتم حرص مى خوردم، کفرم درآمده بود. او خونسرد دنبال سوژه مى گشت. شدت ضربان