شب در عالم خواب، شخصی را دیدم که به من گفت: من یکی از این 5 شهید هستم. اگر چه شما نمی خواستی ما همسایه شما شویم، اما حالا که همسایه شما شدیم، حق همسایگی را بجا می آوریم...
خانمی در نزدیکی حرم شهدای گمنام زندگی می کند که کرامت شهدای گمنام شامل حالش شده است. مطلب زیر را-ایشان که مایل نبود اسمش را ذکر نماییم-برای یکی از خواهران خادم حرم نقل کرده بود که در اینجا به آن اشاره می شود:
من یکی از کسانی بودم که مخالف آوردن شهدای گمنام به این نقطه از شهرک واوان بودم و اعتقاد داشتم با آمدن این شهدا به نزدیکی منزل ما اینجا قبرستان می شود و قیمت خانه های پایین می آید. در همان ایام پسر12 ساله من مبتلا به بیماری شدید پا درد بود، به نحوی که قادر به راه رفتن نبود و این موضوع فشار روانی زیادی بر من وارد می ساخت.
من حتی پس از دفن شهدا هم ناراحت بودم که این اتفاق افتاده است، تا اینکه یک شب در عالم خواب، شخصی را دیدم که به من گفت: من یکی از این 5 شهید هستم. اگر چه شما نمی خواستی ما همسایه شما شویم، اما حالا که همسایه شما شدیم، حق همسایگی را بجا می آوریم. برای شفای پسرت، رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو الحمدالله. من در حالیکه به شدت گریه می کردم از خواب پریدم و کاری را که شهید گفته بود انجام دادم و خدای متعال پسرم را بواسطه شفاعت این شهید گمنام، شفا داد و مرا تا ابد شرمنده شهدای گمنام نمود که چرا من راجع به ایشان اینگونه فکر می کردم.