در طول ۱۰ ماهی که از اشغال شهر ۴۰ هزار نفری تدمر توسط داعش میگذشت، روسها، نیروهای مردمی سوریه و بچههای حزبالله لبنان شانسشان را برای آزادسازی شهر تدمر امتحان کرده بودند ولی شهید خسروی با فرماندهیشان توانستند بدون تلفات فرودگاه و شهر تدمر را در ۲۹ اسفند ۹۴ آزاد کنند.
شهید عبدالله خسروی در روز ۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۴۵ در یکی از محلههای شهرستان اراک متولد شد کودکی که چشمانش را به روی دنیا گشود و در آغوش پدری منتظر قرار گرفت.
در سن پایین با علوم دینی و احکام الهی آشنا شد و در مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام که در کنار منزلشان قرار داشت به نماز و کارهای فرهنگی و مذهبی روی آورد. در سالهای مبارزه علیه شاه و حکومت طاغوت با دوستانش در تظاهرات و راهپیماییها شرکت داشت و با این که سن و سالی نداشت درک درستی از دین و اتفاقات دور و بر داشت.
سعی می کرد تا سربازی خوب برای اسلام و امام خمینی رحمه الله علیه باشد. انقلاب که به پیروزی رسید با منافقین درگیر بود و پلاکاردهایی که از طرف منافقین در معابر و کوچهها نصب می کردند را جمع آوری می کرد. بعد از مسجد ابوالفضل به پایگاه بسیج امام زاده عبدالله علیه السلام در خیابان شهید بهشتی رفت و در این پایگاه فعالیتهای خوبی در قالب بسیج داشت
عمری که شهید «عبدالله خسروی» پای انقلاب گذاشت
جنگ که آغاز شد به عنوان بسیجی و نیروی مردمی به جبهه رفت و چهارده سال بیشتر نداشت. در سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به پوشیدن لباس سبز پاسداری افتخار می کرد. در زمانی که در پایگاه شهید بهشتی امامزاده فعال بود از گشتهای شبانه تا برگزاری ایست و بازرسی و آموزشهای نظامی همه را انجام می داد و سعی داشت تا به عنوان نیروی کارآمد و فعالی در نظر فرماندهان دیده شود.
برای رفتن به جبهه به لشکر ۲۱ حمزهی تهران رفت و آموزشهای اولیه را پشت سر گذاشت.
به جبههی غرب رفت و در دو جبهه فعال بود. ارتباط نزدیکی با شهید ابوالفضل عابدی داشت و با هم در اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب علیه السلام فعالیت می کرد. آموزشهای غواصی را دیده بود و به عنوان مسئول آموزش در آن حیطه هم فعالیت می کرد و رزمندگان اسلام را آموزش می داد.
در طول سالهای مبارزه و دفاع از میهن اسلامی دلاورانه و سلحشورانه ایستادگی می کرد.
چه در خط اول و چه در پشت جبهه، سعی می کرد تا مدام در سرش شوق دفاع و کمک رسانی به جبهه باشد. وقتی که به مرخصی می آمد از خانواده و دوستان و اقوامش کمک مالی برای جبهه جمع آوری می کرد و با خود به جبهه می برد. شهید خسروی یکی از نوابغ اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ بود که موفق به شناسایی نقاط بیشماری در عمق خاک دشمن شده بود. از مربیان نخبه بود که غواصان زیادی را تربیت کرده بود و در عملیاتهای مختلفی از جمله بدر، خیبر، والفجر ۸ و ۱۰، کربلای ۴ و ۵ و عملیات مرصاد و دیگر عملیاتها حضوری فعال داشت و رشادتهایش را به رخ دشمن بعثی کشاند. در عملیات والفجر ۱۰ به عنوان معاون گردان امام حسین علیه السلام حضور یافت. در این ایام سختیهای مبارزه را به جان و دل می خرید تا ذرهای از خاک میهن را به دشمن ندهد.
از زمانی که بحث مدافعان پیش آمد حالش عوض شد. اولین بار که میخواست به سوریه برود این شهید بزرگوار در تهران با خانوادهاش بود. به مقر امام حسین رفت و قرار شد به سوریه اعزام شود. خانوادهای وی به اراک برگشتند و او در پادگان تهران دورههای خاصی دید و از آنجا به سوریه اعزام شد. بعد از دو ماه و نیم همسر وی از او پرسید: نمیخواهید برگردید ایران؟ گفت: چرا سعی میکنم بیایم ولی به کسی خبر نده. به تهران رسید و زنگ زد که با دوستانم به اراک میآیم. بعد از ۱۵ روز مرخصی دوباره قصد رفتن کرد.
شهید عبدالله خسروی چهار بار اعزام شد. در نبرد حلب، خانطومان و نبل و الزهرا هم حضور داشت.
عمری که شهید «عبدالله خسروی» پای انقلاب گذاشت
در طول ۱۰ ماهی که از اشغال شهر ۴۰ هزار نفری تدمر توسط داعش میگذشت، روسها، نیروهای مردمی سوریه و بچههای حزبالله لبنان شانسشان را برای آزادسازی شهر تدمر امتحان کرده بودند ولی شهید خسروی با فرماندهیشان توانستند بدون تلفات فرودگاه و شهر تدمر را در ۲۹ اسفند ۹۴ آزاد کنند. وقتی ایران بود در تب و تاب بود. میگفت: حیف است در خانه بمانم و تجربیات و تاکتیک جنگی را به جوانان آموزش ندهم. گردان فاتحین را در اراک پایهریزی کرد. حول و حوش هزار و خردهای نفر در گردان فاتحین اراک ثبتنام کردند و ایشان فرمانده آنها بود. آنقدر آموزشهایش سخت بود که هزار و خردهای از نیروها ریزش کردند و تنها ۱۴۰ نفر باقی ماندند. وی خیلی زحمت میکشید و هفتهها به خانه نمیآمد. وقتی منزل بود و جنایات داعش را از تلویزیون میدید مثل ابر بهار اشک میریخت. میگفت: مگر میتوانم در خانه بنشینم و این ظلمها را ببینم و کاری نکنم. مرد جنگ نباید در خانه بنشیند. شهید خسروی همچنین ورزشکار بود. از فوتبال و بسکتبال گرفته تا غواصی نمونه بود. مربی بوکس هم بود.
شهادت را دوست داشت، لیاقتش را هم داشت. این همه زحمت کشید و حیف بود به مرگ عادی از دنیا برود. هر موقع به بهشت زهرا میرفت چند دقیقه سر قبر پسرش مینشست و بعد به زیارت دوستان شهیدش میرفت. همیشه حسرت شهدا را داشت. یک شب بعد از هیئت خوابید و صبح بیدار شد و تعریف کرد که خواب جالبی دیده است. همسرش به او گفت: مگر قرار نبود با بچههای فاتحین بروی؟ گفت: شرایطی پیش آمده که باید تنها بروم.
۲۲ مهر سال ۱۳۹۶ در حماء سوریه به شهادت رسید. داعش از مدتها قبل دنبالش بود و با بمب کنار جادهای ایشان را هدف گرفتند. با سه نفر از همرزمانش برای آشنایی بیشتر با منطقه عملیاتی رفته بودند که آنجا شهید میشوند. شهید عبدالله خسروی همیشه راننده داشت، اما آن روز برای اینکه بیشتر از منطقه بداند خودش رانندگی میکرد. بمب کنار جادهای چند کیلویی داعش در جاده اثریا به سخنه سوریه منفجر شد و وی به شهادت رسید. پیکرش را سه روز بعد از شهادتش به اراک آوردند و او را در بهشت زهرا به خاک سپردند.