روز ۱۸ فروردین سال ۶۶ در شلمچه عراق رزمندههای ایرانی در محاصره قرار گرفتند، در آن حین شیمیایی زده بودند، آقا مجید از پشت خاکریز بلند شد تا تکتیرانداز بعثی را بزند که گلولهای به سرش شلیک شد، سه بار یا حسین گفت و به شهادت رسید.
پدرش کارمند چاپخانه ارتش و مادرش نیز از آن خانم های خانه دار انقلابی بود که کفن پوش در تظاهرات قبل از انقلاب همراه با فرزندانش شرکت می کرد. در دوران دفاع مقدس، مادر آقا مجید همراه با سایر بانوان داوطلب به باغ بزرگی در نیاوران می رفت تا پتوی رزمندگان را با آب قناتی که آنجا بود، بشورد. در مسجد هم آش و حلیم می پخت و به نفع جبهه آن ها را به مردم می فروخت. گاهی هم برای رزمندگان اسلام لباس می دوخت یا سبزی پاک می کرد و به جبهه می فرستاد، در چنین محیطی بود که آقا مجید در اوایل دوران نوجوانی با مفهوم جهاد و شهادت به طور ملموس آشنا شد.
دوران کودکی آقا مجید
کتک هایی که به خاطر نهی از منکر خورد
با پول توجیبی که پدرش هر ماه به او می داد، از مدرسه تا خانه را پیاده می آمد تا بتواند با پس اندازش کتاب های شهید مطهری را بخرد و مطالعه کند. البته برای خواهرانش هم از همان پول، هدیه می خرید. نسبت به منکر های محله اش هم حساس بود. یک بار با لباس پاره شده به خانه رسیده بود که مادرش با پرس وجو فهمیده بود به خاطر نهی از منکر با پسر همسایه گلاویز شده و کارشان به کتک کاری رسیده بود. اما این ماجراها باعث نشد دست از امر به معروف و نهی از منکر بردارد.
از همان کودکی عاشق درس خواندن بود
میان بر یک نوجوان ۱۷ ساله برای شهادت
او دیده بود که برادر بزرگ ترش بارها به جبهه اعزام شد و تنها با نگاه های حسرت بار برادرش را بدرقه می کرد، عمق این نگاه، شور و اشتیاق آقا مجید را برای حضور در میدان رزم پیش از پیش شعله ور می کرد. اما چون سنش کم بود باید یک راه میان بر برای ورود به جبهه انتخاب می کرد. او این راه را قبولی در دبیرستان سپاه دید، در آنجا هوش زیاد و درس خوانی آقا مجید به او کمک کرد تا در آزمون ورودی دبیرستان سپاه قبول شود.
آقا مجید در دبیرستان سپاه - اولین نفر از سمت چپ
اولین باری که آقا مجید به جبهه رفت، اواخر سال ۶۵ بود، آن زمان دوره آموزش نظامی دبیرستان ۴۵ روزه بود که اتمام این دوره هم زمان با شب عید شد. در عید نوروز سال ۶۶ که آخرین نوروز عمرش بود، به مادرش خیلی کمک کرد، طوری که اقوام می گفتند آقا مجید بیش از بچه های دیگر هوای مادرش را دارد.
آقا مجید در دوران مدرسه
این بار میان بری نبود
چند روزی سپری شد، اما آقا مجید دلش پیش بچه های جبهه بود. خواست دوباره به جبهه اعزام شود، اما مسؤولان مدرسه اجازه اعزام به او ندادند و گفتند: هنوز نوبتش نرسیده است و باید صبر کند. در این شرایط آقا مجید بیکار ننشست و به هر دری زد تا بلکه بتواند دوباره راهی شود. این بار راه میان بری نبود. چون سابقه حضورش در دبیرستان سپاه به تنهایی مجوزی بود تا از طریق بسیج ناحیه شمال تهران به دیار عاشقان عازم شود.
آقا مجید - اولین نفر از سمت راست
وقتی مرغ آمین صدای مادر آقا مجید را شنید
البته آنجا برای آقا مجید یک شرط گذاشتند و آن اینکه باید رضایت و امضای پدر و مادرش را بگیرد، برای او این شرط سهل بود، چون با توجه شناختی که از والدینش داشت تنها دو قدم با اعزام فاصله داشت. بار آخر به مادرش از آرزوی اش گفت و خواست برای تحقق آرزویش آمین بگوید، گفت: دوست دارم مرگم شهادت باشد، نه در بستر، برایم دعا کن که به مرگ طبیعی نمیرم. هنوز جمله اش تمام نشده بود که آمین مادرش بلند شد.
آقا مجید و دوستانش
یک آرپی جی زن خوش تیپ
در همان مدت کوتاه به خاطر مهارت نقطه ای و دقیق آقا مجید در تیراندازی او را به سمت آرپی جی زن گردان حضرت قاسم (ع) لشکر سیدالشهدا (ع) انتخاب کردند، در حالی که تنها ۱۷ سال سن بیش تر نداشت. البته آقا مجید یک خصلت دیگری هم داشت، اینکه به تیپ و ظاهرش بسیار اهمیت می داد. حواسش به خط اتوی شلوارش بود. موهایش همیشه شانه زده و پوتین هایش نیز واکس زده بود. در واقع او یک آرپی چی زن خوش تیپ لقب گرفته بود.
عکس یادگاری در دوران آموزش نظامی
۳ بار «یا حسین» گفت و شهید شد
روز ۱۸ فروردین ماه سال ۶۶ در شلمچه عراق رزمنده های ایرانی در محاصره قرار گرفتند، در آن حین شیمیایی زده بودند، آقا مجید از پشت خاکریز بلند شد تا تک تیرانداز بعثی را بزند که گلوله ای به سرش شلیک شد، سه بار یا حسین گفت و به شهادت رسید. البته شرایط درگیری به گونه ای بود که امکان انتقال پیکرش به عقب نبود. والدینش برای اینکه درد مفقود الاثری فرزندشان کم تر شود یک قبر خالی در قطعه ۲۹ بهشت زهرا (س) گرفتند که موقع دلتنگی جایی برای آرامش قلبشان باشد.
زمانی که آقا مجید راهی شد
شهیدی که عاشق مسجد با نام امام حسین (ع) بود
آقا مجید از مادرش خواسته بود که در مراسم ختمش لباس سفید بپوشد. همچنین به خاطر علاقه اش به ساحت سیدالشهدا (ع) وصیت کرده بود که مراسم ختم اش را نیز در مسجد آقا ابا عبدالله (ع) فلکه دوم تهرانپارس یا مسجد امام حسین (ع) میدان امام حسین (ع) برگزار کنند. البته آقا مجید در وصیت نامه اش از مادرش خواسته بود اگر راه کربلا باز شد، حتماً به امام حسین (ع) بگوید که خیلی دوست داشت قبر شش گوشه اش را در بغل بگیرد.