خانه / نمایش جزییات خبر

مدافع حرمی که حسرت زیارت حضرت زینب (س) در دلش ماند/ قصه قبر خالی قلعه حمود

مدافع حرمی که حسرت زیارت حضرت زینب (س) در دلش ماند/ قصه قبر خالی قلعه حمود
کوه‌های قلعه حمود رازی را در دل خودش نگه داشته بود که با شهادت سیداصغر در حلب آن راز آشکار شد،‌ رازی که به درازی دفاع مقدس و عهد و پیمان 10 نفر از بچه‌های مسجد در سال 1382 است.

طبق یک رسم میان برخی رزمندگان بروجرد، ۱۰ نفر از بچه‌های مسجد قلعه حمود در سال ۸۲ با یکدیگر عهد و پیمان بستند که همیشه به اسلام خدمت کنند. در آن زمان؛ عراق به وسیله آمریکا اشغال شده بود و رئیس جمهور وقت آمریکا نیز ایران را تهدید کرده بود، در ایران هم شبیخون فرهنگی بود، آن ۱۰ نفر قرار گذاشتند همراه با کسب آمادگی روحی، اخلاقی و جسمی هر جای جهان اسلام لازم است، برای عملیات شهادت‌طلبانه آماده باشند.


از سمت راست، سیداصغر در کوه‌های اطراف قلعه حمود

بعد از این عهد و پیمان، سیدعبدالرسول؛ یکی از رزمنده‌های دفاع مقدس ساکن در روستا دوره‌های حفاظت از گفتار و رفتار را به بچه‌های مسجد ولی عصر (عج) برگزار کرد تا اخبار این عهد و پیمان در روستا پخش نشود، آن جمع ۱۰ نفره خود را مقید به خودسازی روح  و جسم کردند و گاهی بعد از فوتبال و کوهنوردی به زیارت مزار شش شهید دفاع مقدس قلعه حمود می‌رفتند.

راز قبر خالی قلعه حمود

در این بین، یک قبر خالی در کنار و هم ردیف مزار شهدا و میان مزار شهید خلیفه چرغند (پسرعموی سید بهمن)‌ و مزار شهید سیدحسین دروارنژاد قرار داشت، آن ۱۰ نفر طبق عهد و پیمانشان بر روی آن قبر خالی، سنگ یادبودی به یاد شهدای نهضت جهانی اسلام با شعار «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ» قرار دادند که نصب سنگ آن با سیدبهمن بود. البته اینکه در آینده قبر خالی به چه کسی تعلق بگیرد، میان برخی افراد بحث شده بود، اما سیدبهمن حرف آخر را زد و گفت: هر کسی از این جمع زودتر شهید شود، این قبر مال اوست، اما سیدبهمن خبر نداشت که اولین شهید این جمع ۱۰ نفره خودش خواهد بود.


شهید فاطمی‌تبار؛ نفر وسط در کوه‌های اطراف قلعه حمود

سرنوشت سیزدهمین فرزند سیدحسن قلی 

قبل از تولد او، مادرش چند فرزند پسرش را همان روز اول یا چند ماه بعد از تولدشان از دست داده بود، ۵ فرزند دختر دیگر داشت، اما برای او فرزند پسری نمانده بود، برای همین بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک، پدرش دوباره ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج ۶ تا پسر و ۲ دختر بود تا اینکه سیزدهمین فرزند سیدحسن قلی در روز ۲۲ بهمن‌ماه سال ۶۴ در درمانگاه شهر بهبهان، بهمن به دنیا آمد و سیده بیگم جان از خدا خواست عمر طولانی به نوزادش عطا کند و این پسر برایش بماند، دعایی که مرغ آمین، آمین‌اش را گونه‌ای دیگر گفت. وقتی پدرش برای دریافت شناسنامه به اداره ثبت مراجعه کرد، کارمند ثبت قبول نکرد تا نام بهمن را روی نوزاد بگذارند، برای همین سیدحسن قلی او را سیداصغر نام نهاد.


اصفهان، سی‌وسه پل، ماه محرم

حسرت زیارت حضرت زینب (س) در دلش ماند

وقتی روز ۲۵ آبان‌ماه سال ۹۴ هواپیما در فرودگاه نشست، نیروها فکر کردند که در دمشق هستند، وارد ترمینال شدند، اما تابلو خبر از جایی دیگر می‌داد، در آنجا بچه‌های بهبهان، نیروهای تکاور روسی همراه با امکانات نظامی‌شان را دیدند و بسیار تعجب کردند، در آن زمان مدافعان حرم را به خاطر شرایط فرودگاه دمشق مجبور شدند، به لاذقیه بفرستند، در صورتی که قبلاً مدافعان حرم دو سه روزی مهمان حضرت زینب (س) و رقیه (س) بودند و بعد به مناطق نظامی اعزام می‌شدند. سیداصغر که فهمید دیگر به دمشق نمی‌رود، آهی از درون کشید و گفت: حسرت زیارت حضرت زینب (س) بر دلم ماند.


سیداصغر در حوزه علمیه

او بار دیگر هم از حسرتش سخن به میان آورد، شب نهم که اعزامش می‌گذشت، همه جا تاریک بود، نوبتش بود که پست بدهد، صدای زیارت عاشورا خواندن همراه با گریه‌اش به گوش می‌رسید، دوستش گفت: چی شده نکند دلت گرفته است؟ سیداصغر گفت: آرزویم زیارت حضرت زینب (س) بود که آن هم نشد! 

وقتی طلبه بودنش را کتمان کرد!

روز چهارم که کار تجهیز نیروها به پایان رسید، یکی از برادران لشکر فاطمیون که خودش هم طلبه بود، نامه‌ای آورد و گفت: دستور داده‌اند هر کسی که طلبه است، باید عمامه بگذارد و اسمش را بگوید تا به عنوان طلبه ثبت شود! اما سیداصغر طلبه بودن خودش را در همان ابتدا منکر شد، چون معتقد بود برای کار فرهنگی به سوریه نیامده است و فرماندهان قصد دارند طلبه‌ها را برای کار فرهنگی و اقامه نماز جماعت به عقب بفرستند، حدس سیداصغر درست بود،‌ اما آن طلبه لشکر فاطمیون به سیداصغر قول داد طلبه‌های گردان امام حسین (ع) را به عقب برنگرداند، به شرط اینکه عمامه بگذارند و به سؤالات شرعی نیروها هم جواب دهند.


مراسم عمامه‌گذاری شهید فاطمی‌تبار چند ماه قبل از شهادت

اشکالی ندارد دستمان به پوست درخت بخورد؟

در این مدت حضور کوتاه در لاذقیه و حلب در استفاده از وسایل مردم، اقامه نماز شب و نماز صبح بسیار حساس بود، نیروها کم‌کم تحت تأثیر رفتارش قرار گرفتند، گاهی به شوخی به سیداصغر می‌گفتند: اشکالی ندارد دستمان به پوست درخت بخورد؟ او هم وسط شوخی‌ها فتواهای رهبر انقلاب را برایشان شرح می‌داد.

واکنش سیداصغر به بی‌تدبیری‌های وحدت‌شکن

در روستایی مستقر شدند که اکثر اهالی آن از اهل سنت بودند، چند نفر از رزمندگان با بی‌تدبیری بالای پشت بام رفتند و اذان شیعه را از بلندگو برای اهل سنت پخش کردند، سیداصغر وقتی ماجرا را فهمید، برآشفت و گفت: شما با این کار آب به آسیاب دشمن می‌ریزید، جبهه النصرة علیه ما دارد تبلیغ می‌کند که قرار است ما تمام اهل سنت را از بین ببریم! این در حالی که رهبر انقلاب مخالف این اقدام‌های وحدت شکن هستند، اگر مقام معظم رهبری را به ولایت قبول دارید در عمل نشان دهید.


سیداصغر وقتی معمم بود

اذانی که دو بار خوانده شد

روز شانزدهم آذر ماه سال ۹۴ زمان اذان صبح، بالای مناره مسجد منطقه العیس حلب رفت، در حال تیراندازی بود که تیراندازی‌ها شدیدتر شد، ناچار شد اذان را نیمه کاره رها کند، همه نماز را خواندند، وقتی شدت تیراندازی کم شد، دوباره بالای مناره رفت و اذان را کامل کرد. در ساعتی بعد دشمن فشارش را بیش‌تر کرده بود، سیداصغر با یک رزمنده دیگر توانست با کمک دوشکا حلقه محاصره را بشکند و مانع از محاصره شدن چهل نفر از نیروهای گردان حضرت رسول (ص) شود و اگر شجاعت سیداصغر نبود، ۲۰ نفر از رزمندگان آن گردان به شهادت می‌رسیدند.


روحانی شهیدسیداصغر فاطمی‌تبار

عنایت حضرت رقیه (س) مدافع حرم را به آرزویش رساند

ساعت ۸ صبح بود که سه نفر از نیروهای جبهةالنصرة که تجهیزات سنگین با خود داشتند، مدافعان حرم را از داخل یک ساختمان زیر گلوله گرفتند، سیداصغر همراه با یکی دیگر از رزمندگان رفت تا نیروهای داخل ساختمان را از پای دربیاورد که توسط یکی از آن سه نفر به شهادت رسید.

شب عملیات، در دفترچه‌اش نوشته بود: دوست داشتم در تیم هجوم باشم، متوسل به دستان کوچک  حضرت رقیه (س) شدم و حاجتم برآورده شد و دعایم مستجاب شد و آنچه می‌خواستم را به من دادند! از نوشته‌هایش معلوم بود که می‌دانست در آن عملیات شهید می‌شود. در واقع همه اتفاق‌های مهم زندگی سیداصغر در دو سال قبل شهادتش رقم خورد، در این دو سال ازدواج کرد، کربلا رفت، ملبس شد و به شهادت رسید.

درباره شهید

شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام والمسلمین سیداصغر(بهمن) فاطمی‌تبار (چرغند) در ۲۲ بهمن ماه سال ۶۴ در روستای قلعه حمود از توابع امیدیه استان خوزستان دیده به جهان گشود، او در ۱۶ آذر ماه سال ۹۴  در منطقه العیس حلب بر اثر درگیری‌‌‌های خانه به خانه با جبهة النصرة سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای قلعه حمود امیدیه آرام گرفته است.

برای شناخت بیش‌تر درباره روحانی شهید مدافع حرم سیداصغر فاطمی‌تبار می‌توانید کتاب «راز قلعه حمود» را بخوانید که اعظم محمد‌پور آن را تدوین کرده و با توجه به استقبال خوانندگان سه بار از سوی انتشارات «خط مقدم» تجدید چاپ شده است.

۲۷ تیر ۱۴۰۰
روابط عمومی کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح |
تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۴۰۰
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید