خانه / نمایش جزییات خبر

نذر حاج قاسم برای گیلکی‌های مدافع حرم/ عکس رو کنی، عکس رو می‌کنم!

نذر حاج قاسم برای گیلکی‌های مدافع حرم/ عکس رو کنی، عکس رو می‌کنم!
وقتی نیروهای گیلانی مدافع حرم بعد از 4 سال توانستند محاصره دو شهر شیعه‌نشین سوریه را بشکنند، در شهر خبر آمد که ایرانی‌ها آمدند، خبری که کسی باور نمی‌کرد، اما واقعیت داشت. چرا که صدای مدافعان حرم در شهر طنین‌انداز بود.

بعد از آزادسازی نبل و الزهرا دو شهر شیعه‌نشین سوریه از سوی نیروهای مقاومت به ویژه مدافعان حرم ایرانی، قرار شد نحوه پیروزی قهرمانانه رزمندگان اسلام در شکستن محاصره ۴ ساله این شهرها نوشته شود. در واقع سفارش نوشتن کتابی پیرامون این رویداد مهم از سوی سردار شهید قاسم سلیمانی داده شد. حاج قاسم برای نگارش کتاب «ایرانی‌ها آمدند» نکات جامعه‌شناسی را برای نویسنده‌اش یعنی امیرمحمد عباس‌نژاد مطرح کرد؛ چرا که سردار سلیمانی می‌خواست این کتاب مبتنی بر روایت‌های مردمی و بر گرفته از تفکرات عاشورایی باشد. 


اولین ساعات ورود به شهر نبل والزهرا؛ خبر آمد ایرانی‌ها آمدند

به همین خاطر عباس‌نژاد بار اول ۱۰ روز به سوریه رفت تا از نزدیک شرایط را ببیند تا بتواند با زبانی گویا و روان برای مخاطبان از کار منحصربفرد مدافعان حرم در آزادسازی نبل والزهرا بنویسد. آنجا بود که برای اولین بار سردار محمدعلی‌حق‌بین‌ فرمانده لشکر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان و رزمندگان این لشکر را در منطقه‌ «بُحوث» ‌دید. همراه با سردار حق‌بین به منطقه‌ عملیاتی دُوَیرالزِیتون رفت و این گونه شد که اولین خاطرات لحظه‌های آغاز عملیات تا آزاد کردن شهرهای نُبُل و الزهرا را شنید.


وقتی حاج قاسم به دیدار سردار حق‌بین در نبل رفت

نویسنده کتاب «ایرانی‌ها آمدند» حدود ۴۰ ساعت پای صحبت رزمندگان گیلکی نشست تا توانست در جریان کامل عملیات آزادسازی نبل والزهرا قرار گیرد. او برای جمع‌آوری اطلاعات بیش‌تر یک بار دیگر به سوریه رفت و حدود ۲ ماه نیز در این دو شهر شیعه‌نشین زندگی کرد و با مصاحبه با حدود ۷۰ نفر از افراد شاخص و فرماندهان شاخص نبل و الزهرا به زوایای پنهان روزهای محاصره نیز دست یابد. در نهایت آنچه که در این کتاب مکتوب شد روایت‌های احمد حاج محمد طاهر، فرمانده نیروهای سوری در نبل و الزهرا و سردار حق‌بین فرمانده لشکر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان از عملیات آزادی سازی نبل والزهرا است. (شناخت بیش‌تر موقعیت نبل والزهرا از اینجا)


حضور حاج قاسم بعد از عملیات آزادسازی نبل و الزهرا به همراه سردار استوار و احمد جنید

صلوات حاج قاسم برای رزمندگان گیلانی

در بخشی از این کتاب به نقل از سردار حق‌بین می‌خوانیم: فردا ساعت ۱۱ صبح، سردار سلیمانی برای برگزاری جلسه‌ای وارد شهر نبل و الزهرا شد. دوباره ‌‌همدیگر را دیدیم. تشکر کرد و گفت: خیلی کار زیبایی کردید! من مدیون بچه‌‌های گیلانم.

پیشانی حاج‌ قاسم را بوسیدم و گفتم: حاجی! ما را بیشتر از این شرمنده نکنید. من و نیروهایم، افتخارمون اینه که سرباز شماییم و در رکاب حضرت‌ آقا می‌جنگیم.


سردار حاج قاسم سیلمانی در حال نوشتن گزارش عملیات آزادسازی نبل والزهرا خدمت رهبر انقلاب

علی‌ یکی از محافظ‌های سردار سلیمانی گفت: حاج‌محمد، سردار، قلباً شما را دوست داره. به من گفته هر روز یادم بیار برای سلامت بچه‌‌های گیلان که وارد نبل شدند، پنج تا صلوات بفرستم.

این حرف، برایم یک دنیا ارزش داشت. از اینکه فرمانده سپاه قدس اسلام برای سلامت نیروهایم هر روز صلوات می‌فرستد، دوباره به داشتن چنین نیروهایی افتخار کردم.


حضور حاج قاسم در جمع گیلکی‌های مدافع حرم در نبل

وقتی عکس‌ها مجادله می‌کنند

حامد، یکی از نیروهای خوب لشکر ۱۶ قدس گیلان بود. با از دست دادن او، غم بزرگی روی دلم نشست. نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. برای این‌که روحیه نیروهایم را خراب نکنم، صورت حامد را بوسیدم و رویم را برگرداندم و به ساختمان برگشتم. یاد روزی افتادم که در «خلصه» توی اتاق فرماندهی نشسته بودم. حامد آمد و گفت: حاجی، می‌شه با تلفن اتاقت به خونه یه زنگ بزنم؟ گفتم: آره. برو زنگ بزن.

حامد به خانه‌‌شان زنگ زد. برای اینکه راحت با همسرش حرف بزند، از اتاق بیرون آمدم. حدود نیم ‌ساعت تلفنش طول کشید. وقتی به اتاق برگشتم، به شوخی گفتم: حامد، چقدر دلت پر بود؟ گفت «حاجی، با بچه‌هام داشتم حرف می‌زدم. دلم برایشان تنگ شده. دست، توی جیب اورکتش کرد و عکس دخترش را درآورد و روبه‌روی خود روی زمین گذاشت. به او گفتم: حامد، می‌خواهی حالم را بگیری؟


ورودی شهر نبل؛ نیروهای سردار حق‌بین به پاس رشادت‌هایش او را روی دوش خود گرفته‌اند

عکس ‌نوه‌هایم همیشه توی جیبم بود. اورکتم، روی جالباسی آویزان بود. بلند شدم و از جیبش، عکس یکی از نوه‌هایم را آوردم و کنار عکس دختر حامد گذاشتم. نگاهی به عکس کرد و پرسید: این کیه؟ گفتم: نوه‌ام. دوباره دست توی جیب اورکتش کرد و عکس دختر کوچکش را کنار عکس‌ها گذاشت. نگاهی به عکس‌ها کردم و عکس نوه دوم خودم را کنار عکس‌ها گذاشتم و گفتم: حامد، بخواهی باز عکس رو کنی، عکس نوه سومم را می‌ذارم کنار این عکس‌ها! به شوخی دست‌هایش را بالا برد و گفت: نه. دیگه من تسلیمم. خوب حالم را گرفتی، حاجی!


شهید حامد کوچک‌زاده

گفتم: وقتی می‌خواستم سوریه بیام، برای خداحافظی، پیش مادرم رفتم. او گفت: محمدعلی، هر وقت زیارت عاشورا می‌خوانم و به عبارت بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ، فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ، وَ أَکْرَمَنِی... می‌رسم، پیش خودم می‌گم: خودم، پدر و مادرم، بچه‌هام فدای اهل بیت (ع) بشن. خدا را شکر می‌کنم که برای اسلام یه پسرم را فدا کردم؛ تو هم در دفاع از حرم حضرت زینب (س) شهید بشی، باز هم راضی‌ام به رضای خدا. وقتی حرف‌های مادرم را شنیدم، به روحیه او غبطه خوردم. برای همین، هیچ‌وقت عکس نوه‌هایم را از جیبم بیرون نیاوردم تا مبادا دیدن عکس‌هایشان، ذره‌ای در تصمیمم اثر بذاره. الآن هم اگه اینجام، فقط خواست خود حضرت هست که این لیاقت رو نصیبم کرده نذارم نگاه نامحرمان به حرم بیفته. کمی با همدیگر شوخی کردیم. وقتی خواست از اتاقم بیرون برود، بغلش کردم و پیشانی‌اش را بوسیدم. لبخندی زد و رفت.

حامد کوچک‌زاده، تنها شهیدمان در روز دوم عملیات در ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ بود. 


آخرین توصیه‌های سردار حق‌بین به فرمانده گروهان‌ها و نیروهایش

شکست تروریست‌ها در نبل والزهرا چگونه اتفاق افتاد؟

دربخش اول این کتاب نیز که روایت‌های احمد حاج محمد طاهر فرمانده نیروهای سوری در نبل والزهرا آمده است، او درباره روز علمیات آزادسازی این دو شهر چنین می‌گوید: حال عجیبی داشتم. نگرانی‌ام برطرف شد. دکمه‌ بیسیم را فشار دادم و رمز را اعلام کردم: بسم الله الرحمن الرحیم. یا فاطمة الزهرا... یا فاطمة الزهرا... یا فاطمة الزهرا...

با اعلام رمز عملیات، جوانان نبل والزهرا، مثل شیر به خاکریز دشمن حمله کردند.

نزدیک ساعت دوازده ظهر بود که یکی از گردان‌ها پشت بیسیم اعلام کرد: جاده‌ ارتباطی معرسةالخان به روستای مایر، تحت کنترل نیروهایمان‌ درآمد.


آخرین جلسه هماهنگی فرمانده گروهان‌ها

کمتر از نیم‌ ساعت بعد خبر دادند که گروهی از بچه‌ها با یک عملیات شهادت‌طلبانه، به قسمتی از خاکریز زده و آن را در هم کوبیده‌اند، و نیروها به آن طرف خاکریز رفته‌اند. ‌‌با عبور نیروها و عقب‌نشینی دشمن، این خاکریز نیز به تصرف ما درآمد. تا خاکریز اصلی تروریست‌ها ۱۵۰ متر فاصله داشتیم. دشمن برای اینکه این جاده را از دست ندهد، با خمپاره گلوله‌باران می‌کرد. به علت شدت آتش آن‌ها، زمین‌گیر شده بودیم و امکان پیشروی نبود. در همین جاده، عده‌ای از نیروهایمان مجروح یا شهید شدند. تا بعد‌از‌ظهر، عملیات و درگیری‌ها ادامه پیدا کرد. فکر می‌کرد‌م‌ عملیات موفقیت‌آمیز نیست.

از آن طرف هم نیروهای سپاه پاسداران توانسته بودند سنگرهای تروریست‌ها را منهدم کنند و خود را به روستای رتیان برسانند. همه خوشحال بودیم از این‌که محاصره‌ نبل قرار است پس از گذشت سه سال و هشت ماه شکسته شود. سوار موتور شدم و به طرف نیروهای ایرانی رفتم. ته قلبم، این نور امید را احساس می‌کردم‌ که شکست تروریست‌ها نزدیک است.

به گزارش فارس، کتاب «ایرانی‌ها آمدند»، دو روایت از آزادسازی نبل و الزهرا، مصاحبه و تدوین امیرمحمد عباس‌نژاد و ویرایش محمد مهدی عقابی در ۲۲۸ صفحه از سوی انتشارات خط مقدم در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۳۸۰۰۰ هزار تومان روانه بازار نشر شده است.

۱۴ تیر ۱۴۰۰
فارس |
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۰
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید