خانه / نمایش جزییات خبر

هنوز شهید نشده به او می‌گفتند «عباس شهید»

هنوز شهید نشده به او می‌گفتند «عباس شهید»
شهیدی را پیدا نکرده بودند. خسته بودند و امیدی نداشتند تا اینکه طبق یک رسم قدیمی با بیل مکانیکی خاک روی یکی از جستجوگران ریختند. ناگهان چشم همه به یک سمت رفت. هنوز بازی شروع نشده، تمام شد.
روزها از پی هم گذشته بود، اما هنوز پیکر شهیدی پیدا نشده بود. طبق یک رسم قدیمی میان جستجوگران نور، دست و پای عباس را گرفتند و او را روی زمین خواباندند. دوستانش با بیل مکانیکی روی او خاک ریختند. داشتند تفحص‌بازی می‌کردند. همین که ناخن‌های بیل در زمین فرو رفت و بالا آمد تا خاک را روی عباس بریزند.

ناگهان استخوانی نمایان شد. سریع بازی را تمام کردند. به جستجوی پیکر آن شهید پرداختند، اما عباس را رها نکردند و با شوخی به او می‌گفتند: بیچاره شهید تا دید قرار است تو را کنار او دفن کنیم. گفت: دیگر جای من در فکه نیست! باید بروم جایی دیگر برای خودم پیدا کنم. به خاطر همین مجبور شد خودش را به ما نشان دهد.
 
نگاهی که نافذ است

ختمی برای یک شهید تفحص از عراق تا شیراز
برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق می‌رفت، مقداری لباس،‌ میوه و سیگار برای عراقی‌ها می‌خرید تا برای تفحص شهدا با آن‌ها بیش‌تر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقی‌ها نرم شده و به او علاقه‌مند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقی‌ها رسید، برایش ختم گرفتند. این عشق و علاقه به عباس آقا هم حتی در میان مردم شهرهای دیگر هم رسوخ یافته بود. موقعی که توانست پیکر شهیدی از شیراز را پیدا کند، باعث خوشحالی مردم این شهر شده بود. در اینجا نیز شیرازی‌ها بعد از شهادتش برای عباس آقا ختم گرفتند. 

 
شهید عباس صابری

عباس شهید می‌خواندنش
از ۱۳ سالگی عضو بسیج مسجد نارمک شد و با اینکه هنوز سن و سالی نداشت به جبهه رفت. آن هم به خاطر نعمت خدادادی‌ای که داشت. قد بلندش سنش را بیش‌تر نشان می‌داد. سن شناسنامه‌اش را تغییر داد و حسن برادر بزرگش نیز رضایت‌نامه‌اش را امضا کرد. با عنوان بسیجی در سمت تخریب‌چی و بیسیم‌چی در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۵، بیت‌المقدس ۲، بیت‌المقدس ۴، بیت‌المقدس ۷ و حتی برخی عملیات‌های برون‌مرزی هم شرکت کرد.

وقتی هم جنگ تمام شد، نتوانست از مناطق جنگی دل بکند. برای همین در عملیات‌های تفحص شهدا شرکت کرد. آنقدر عاشق شهادت بود که در زمان زنده‌بودنش دوستانش او را «عباس شهید» صدا می‌کردند. 
رازی که مناطق جنوب دارند

جبهه رفتن را پنهان می‌کرد
جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازی‌اش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان امام حسین (ع) رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
 
شهید عباس صابری، اولین نفر از سمت چپ

اسمش را عباس بگذار
هشتم مهر ماه سال ۵۱ در شب میلاد حضرت علی اکبر‌(ع) به دنیا آمد. مادرش قبل از به دنیا آمدنش خواب دید آقایی به او نوید فرزند پسری به نام عباس را داد. حدود یک ماه بعد از تولدش، مریضی سختی گرفت. به طوری که کاملاً‌ بیهوش و دچار خونریزی پوستی شد.

مادرش ناگهان یاد خوابش افتاد. دل توی دلش نبود. به امامزاده «سیدنصرالدین» بازار رفت و به حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شد. وقتی به خانه برگشت، از بیمارستان زنگ زدند و گفتند پدرش برای گرفتن دارو بیاید. آن ساعات برای مادرش به اندازه یک قرن گذشت تا اینکه پدرش به منزل آمد و گفت: عباس شفا پیدا کرده و حالش خوب است.
 
عباس آقا و پیکرهای تفحص‌شده

مراسم حنابندان یک‌نفره چند روز قبل از شهادت
قبل از ماه محرم به تهران آمد. وسط‌های صحبت با مادرش گفت: می‌شود برایم حنا بیاوری؟ مادر پرسید: برای چه می‌خواهی؟ گفت: قرار است این دست‌ها قطع شود. مادر با ناراحتی روی دست‌هایش زد و گفت: می‌خواهی من را ناراحت کنی! این چه حرفی است؟ اینقدر اصرار کرد تا مادرش برایش حنا درست کرد. او حنا را گرفت و گفت: این برای علی اکبر (ع)، این هم برای علی اصغر (ع).
 
لبخندی که معنایی دارد

هم‌رزمانش می‌گفتند عباس قبل از شهادتش در فکه غسل شهادت کرده بود و زیر لب زمزمه می‌کرد: آرزو دارم در روز عاشورای امسال در محضر امام حسین (ع) باشم. تا اینکه روز پنجم خردادماه سال ۷۵ مصادف با هفتم محرم در فکه که مشغول تفحص شهدا در منطقه عملیاتی والفجر یک بود، در کانالی معروف به «والمری» بر اثر انفجار مین، دو دست و پایش قطع شد و صورتش نیز سوخت. در حالی که او را به بیمارستان منتقل می‌کردند، شهادتین را گفت و شربت شهادت نوشید.
 
 

درباره شهید
روز آخر گفته بود که امروز را به عشق حضرت عباس کار می‌کنم. به من الهام شده که امروز یک شهید پیدا می‌کنیم. آن روز یک شهید را به معراج آوردند. آن هم عباس صابری. او که به عنوان تخریب‌چی از سوی لشکر ۲۷  محمد رسول الله (ص) به مناطق جنگی جنوب و جنوب غرب کشور اعزام شد، ۵ خرداد سال ۷۵ مصادف با ایام تاسوعای حسینی در منطقه فکه حین تفحص پیکر شهدا بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. عباس صابری برادر شهیدان حسن و حسین صابری بود. سه برادری که هر سه شهید شدند و مادری که اکنون پیش فرزندان شهیدش است و سه خواهری که هر پنج‌شنبه بر سر مزار برادران شهیدشان می‌روند. مزار شهید عباس صابری در قطعه ۴۰ ردیف ۳۵ شماره ۲۳ در بهشت زهرای تهران قرار دارد.
۶ خرداد ۱۴۰۰
جهان |
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۴۰۰
نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید