«پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه میشه. بیاید یک قراری بذاریم؛ هرکس شهید شد اون لحظه آخر که میگن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت (ع) میان، وقتی اهل بیتُ دید یک کاری کنه که بقیه بفهمند.»
لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت
پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه می شه . بیاید یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان وقتی اهل بیت و دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده. بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.
ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن ولی در حد شوخی بود که این موضوع و مطرح کردیم.
بعد از چند ساعت که برای بازپسگیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.
همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده. در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.
اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.
خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.
هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....
(راوی: شهید حسین هریری)
شهید مدافع حرم مصطفی عارفی را با عنوان تخریبچی تدمر نیز میشناسند
نثار هر دو شهید گرانقدر صلوات