خانه / نمایش جزییات خبر

روایت تفحص پیکر مطهر شهید نسیم افغانی+تصاویر اختصاصی

روایت تفحص پیکر مطهر شهید نسیم افغانی+تصاویر اختصاصی
روایت برادر، ابوالفضل عموزاد از نحوه تفحص پیکر مطهر شهید نسیم افغانی


بسم الله الرحمن الرحیم

روایت برادر بسیجی، ابوالفضل عموزاد از نحوه تفحص پیکر مطهر شهید نسیم افغانی

عموزاد


در منطقه چَم هِندی 2 (حدود یک کیلومتر داخل خاک عراق) مشغول کاوش بودیم. حدوداً دو هفته‌ای بود که هیچ شهیدی پیدا نکرده بودیم، هوا در این موقع از سال در منطقه چم هندی بسیار گرم و طاقت فرساست. من به‌همراه برادران ابوالقاسم روستا (فرمانده محور) و اسد چوبین برای شناسایی به منطقه رفتیم. از تپه‌ها ودره‌های پیش‌رو عبور کردیم. برای پیدا کردن نشانی از مسیر عبوری رزمندگان، 5 ساعت پیاده‌روی کردیم. ما در این گشت‌زنی‌ها و دشت‌بانی‌ها براساس اطلاعات، معمولا روی سطح زمین دنبال نشانی‌های مختلفی می‌گردیم تا بتوانیم ردّی یا اثری مثل قمقمه، لباس یا وسایل همراه پیدا کنیم. موقع برگشت، من از بچه‌ها جدا شدم و چند شیار آنطرف‌تر حرکت کردم.

در یکی از شیارها چند عدد پوتین ایرانی پیدا کردم، بلافاصله با بی‌سیم آقای روستا را صدا زدم. ایشان به سرعت خود را به من رساند. با توجه به وضعیت زمین و وسایل برجای مانده، قرار شد فردا صبح با یک بیل مکانیکی به همین نقطه برگردیم.

صبح روز بعد ما دوباره به همان نقطه برگشتیم. برادر حمزه نظری هم سمت چپِ چم هندی 2 کنار جاده شنی کار می‌کرد و حدود 800 متر با ما فاصله داشت ولی از آنجایی که  منطقه داری تپه‌های بلندی بود؛ نمی‌توانستیم  همدیگر را در حین کاوش ببینیم.

برادر اسد چوبین و برادر ابوالقاسم روستا رفتند برای ادامه شناسایی. من هم در نقطه دیروزی مشغول کار شدم، همان جایی که پوتین را پیدا کرده بودم. نزدیک سه ساعتی کار کردم ولی چیزی پیدا نکردم و همچنان مشغول کار بودم که یک شیار توجه من را به خود جلب کرد. بیل را چرخاندم به‌طرف آن شیار، اصلا متوجه تپه‌ی کنار شیار نبودم. همین که تپه را نگاه می‌کردم آقای روستا و چوبین آمدند، خیلی خسته شده بودند. آقای روستا گفت: من می‌روم پیش حمزه سرکشی می‌کنم  و برمی‌گردم. اسد سوار بیل شد و من رفتم بالای همان تپه که ذهنم درگیرش شده بود. اسد چوبین با بی‌سیم به من گفت: من هم فکرم مشغول همان تپه است. در مسیر که حرکت می‌کردم، تپه‌ای که با لودر بر روی آن خاک ریخته بودند را دیدم. آن نقطه را از ذهنم گذراندم. چند دقیقه‌ای ایستادم بعد با بی‌سیم به اسد گفتم: اسد این نقطه را یادت نره، که متوجه شدم اسد چوبین هم متوجه همین نقطه شده و توجهش به اینجا جلب شده. این یک حس مشترک بود که تجربیات تفحصی و زمین‌شناسی و... ما را به یک نقطه متوجه می‌کرد. من همین‌طور تپه را بالا می‌رفتم، دیدم اسد مدام بوق می‌زند و پشت سر هم مرا صدا می‌زند، ابوالفضل! ابوالفضل!. داد می‌زد: بخدا شهید! شهید!

سریع رفتم کنار اسد، دیدم شهیدی که سربند راهیان کربلا بر پیشانی بسته رخ نمایان کرده است. جمجه شهید را بوسیدم. اسد گفت: ابوالفضل بخدا از یک شهید بیشتر است. چند تا شهید زیر این تپه است. رفتم بالای تپه که به برادر روستا بگویم بیاید. با گریه برادر روستا و بچه‌ها را صدا می‌زدم، ولی چون فاصله آنها زیاد بود صرفاً دست تکان می‌دادند و مرا نگاه می‌کردند و واکنشی نشان نمی‌دادند. حمزه که روی بیل بود متوجه من شد. مدام داد می‌زدم : شهید! شهید! شهید! تا بالاخره متوجه شدند و آمدند سمت ما. من، برادر روستا، حمزه و آقای گیلکی‌بیشه در همین گور دسته‌جمعی، روز اول  چهار شهید از لشکر 5 نصر را پیدا کردیم. تشخیص برادر روستا این بود که روی این نقطه باید بیشتر دقت و تمرکز بشود.

صبح روز بعد برادران روحی، ابراهیم‌زاده وحسنی هم به گروه ما اضافه شدند و شروع به کار کردیم. اولین شهید که از آن نقطه بیرون آوردیم شهید "نسیم افغانی" بود. برایم جای تعجب بود. گفتم: مگه افغانی تو جنگ داشتیم. آقای روستا گفت بله... آقای گیلکی‌بیشه کلاه روی سر شهید را برداشت، داخل کلاه پشمی یک کلاه ترمه‌ای سبز وصورتی قشنگی بود. من خیال کردم سیّد است. دیدیم نه، این نماد گروهی از مردم افغانستان است. همه به عشق این شهید افغانستانی، کلاه شهید را برای تبرک جستن از این شهید عزیز، سرمان گذاشتیم و به یادگار عکسی هم گرفتیم.

والسلام

 


نسیم 8


نسیم7  

 

نسیم 8  

 

نسیم 7  

 

نسیم 6  

 

نسیم 5  

 

نسیم 4  

 

نسیم 3  

 

نسیم 2  

 

نسیم 1


عموزاد




 

۲۹ خرداد ۱۳۹۹
کمیته جستجوی مفقودین |
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۹
کمیل
۱۳۹۹/۰۳/۲۹ Iran
5
0
1

کوچ کردند رفیقان و رسیدند به مقصد بیچاره من جامانده که در خانه خزیدم

عموزادمهدیرجی
۱۳۹۹/۰۳/۳۰
5
0
2

اجرتان با سیدالشهدا کار بسیار سختیه توی بیابان با وسعت زیاد زیر خاک شهید پیدا کرد

علیرضا خادمی
۱۳۹۹/۰۴/۰۴ United Kingdom
0
0
0

خدا خیرتان بده .اجرتان با بانوی صبر حضرت زینب س من هم افغانستانی هستم و الگوی زندگیم همین شهدای دفاع مقدس هست و همین باعث شد در دفاع ار حرم حضرت زینب س شرکت کنم تا پرچم جهاد و جهادگری را من هم در دست داشته باشم . انشآلله به حق همین شهید نسیم و دعای خیر
شما عزیزان التماس دعای شهادت


نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید