استدلال‌های سکولاریستی در مخالفت با تدفین شهدا

 ۱۳۸۸/۱۰/۰۳
چیز غریبی نیست. تاریخ فراوان نشان داده است. آن قدر که اگر این نمونه‌های دم دست امروزی نبود، باور وجود چنین افرادی، بسیار بعید می نمود. و ناچار می بودی آنها را به غلو ورق‌های تاریخ نسبت دهی! اما اطرافت را که می‌نگری دیگر نمی‌توانی باور نکنی! زمان زیادی نگذاشته است. شنیدن این حرفها بسیار تازه است از زبان بعضی‌ها. «شهید مقدس است. نباید در محیط آلوده‌ی دانشگاه دفن شود. نباید حرمت شهدا زیر پا گذاشته شود». همین جریانات تا چندی پیش شهدا را انسان‌هایی خشونت‌طلب، سنتی و عقب مانده می‌خواندند. تمام هم و غم شان تخطئه و انتقاد کردن به عقاید و عملکردهای شهدا بود. زیر سوال بردن و تمسخر مشترکات 98 درصدی وصیت‌نامه شهدا، جزء لوازم همیشگی مقالاتشان بود. اما امروز سخن از تقدس شهدا می‌گویند و نگران حرمت شهیدانند! هجمه به عقاید و ارزشهای اسلامی، امروز جای خود را به «احترام به ارزش ها» داده است!
ساده لوحانه که نگاه کنی و فراموش کنی همین گذشته‌ی نزدیکشان را، به نظرت می‌رسد، که اینها توبه کرده‌اند و راه شهدا در پیش گرفته‌اند. و لابد از روی دغدغه‌هایشان است که چنین سخن می‌گویند. اما بیشتر که به استدلال‌هایشان توجه کنی چیزهای دیگری می‌بینی. نوع استدلال‌هایشان همگی بر همان اعتقادات قبلی‌شان استوار است. برای فهم باطن مشترک این دو موضع در ظاهر متفاوت، بررسی اجمالی پیرامون سکولاریسم، ضروری می‌نماید.
پس از دوره ی رنسانس و فراگیر شدن عصیان علیه حاکمیت کلیسای ارتجاعی، که طرفدار مسیحیت تحریف شده و ضد عقل بود، ایده ساخت جهانی جدید با اتکا به بشر «خودبنیاد» به مرحله ظهور نزدیک شد. طی قرون متوالی اندیشه‌های همسان با این ایده به دست فلاسفه ایجاد شد. این‌گونه بود که عصر دین پایان یافته خوانده شد. این جریان در قرن 18 و شکل‌گیری «حرکت منورالفکری» (Enlightment Movement) وارد فاز جدیدی گردید. در این بستر «سکولاریزم» به عنوان یک ایدئولوژی، حاکمیت خود را در سطح دنیای غرب و به تبع آن در سایر نقاط جهان، مستحکم کرد.
اینگونه بود که اعتقاد جدایی دین از دنیا در قالب ایدئولوژی «سکولاریسم» به گفتمان غالب بدل گشت. اولین عرصه تاخت و تاز این سیاست عرصه سیاسی و کنار گذشتن دین از ساحت حکومت بود. هدف بعدی ساختی جامعه‌ای آزاد از دین بود. لذا همه امکانات را به کار گرفته شد تا «عرفیات» اجتماعی از هر گونه «قدسیت» جدا شود. این سان بود که کلیسا مشغول غسل تعمید دادن شد و سیاستمداران مشغول حکومت. گناه‌های روزهای هفته‌ات را می توانستی با اعتراف تمییز کنی تا در هفته بعد قدرت کافی برای گناه داشته باشی. در شش روز هفته یک انسان «آزاد» می‌بودی و در دعای روز یکشنبه یک «مسیحی خوب»!
جریان منورالفکری پس یک جنگ تمام عیار علیه رقیب نه چندان توانمند خود، مسیحیت، و کسب پیروزی نسبتا مطلق در آن، برای اداره انسان بایستی ترفندی می اندیشید. همزمان با پیشرفت‌های علمی و توفیقات دانشمندان در سیطره بر طبیعت، «دانش» (Science) به عنوان جانشینی اصیل، مطمئن، قدرتمند و گرانبها به جای کلیسا، عقل نظری، اسطوره و هر گونه غیر دانش تبلیغ شد. علمی که خود را تنها مبتنی بر تجربه و حواس پنج گانه می دانست. این گونه جریان علم پرستی (Sciencetism) آغاز گشت. بنا بر این دنیای سکولار در این عرصه نیز به دنبال پاکسازی هر گونه آثار دین بود. در روند رشد این تلاش‌ها بود که «حلقه وین» با پایه گذاری مکتب پوزیتویسم منطقی به اوج معروفیت در اوایل قرن 20 رسید. چنان که کمتر کسی را گمان افول این جریان -حداقل تا قرن ها!- بود. شگفتی‌های بزرگ علمی اوایل این قرن نیز بر غلیان چنین احساسات مغرورانه‌ای موثر گردید.
از این میانه، پاکسازی جریان علم از غیر علم بود که سکولاریسم در نمود جدید «جدایی دانش از ارزش» عیان گشت. و هدف اساسی حذف هر گونه تفکر دینی، عقل نظری و گزاره های متافیزیکی از ساحت دانش بود. و عامل پیوند اعضا و ایجاد «حلقه وین» و نیز گسترش آن همین نگرش ضد دینی آنان بود. در جهان سوم نیز دانش و دانشگاه بر بنیان چنین دیدگاه‌های فلسفی ایجاد شد. هر چند مسلماً پایه‌گذاران این ها، به این مبانی آگاه نبودند و تنها مجذوب ظاهر تمدن غرب و دستاوردهایی بودند که از دانش می دیدند. این نگاه همراه با دانش وارد ایران گردید و هنوز نیز پا بر جاست.
علاوه بر مشکلاتی که گریبان‌گیر نگاه سکولاریستی است (تناقضات و نارسایی‌های آن)، نگاه سکولار در حوزه‌ علم شناسی (جدایی دانش از ارزش)، افسانه‌ای است که امروزه روز جز در موزه‌های تاریخ، در مکاتب فلسفه‌ علم جایی ندارد.
پس از رشد و گسترش پوزیتویسم منطقی در همان اوایل قرن 20، متفکران و فلاسفه و اندیشمندان بسیاری با انتقادهای سهمگین به پیش فرض‌های خام این جریانات، پرده از خطاهای بسیار آن برداشتند. با مطرح شدن این انتقادات سران و بزرگان پوزیتویسم منطقی (همچون کارناپ) هر چند با اکراه و نا امیدانه، اما با شجاعت خامی نظرات خود را درباره‌ دانش پذیرفتند.
چنین نقدهای دقیق فلسفی در سالیان بعد با شدت بیشتری ادامه یافت تا آنجا که پس از نیمه‌ی دوم قرن 20 نه تنها مکتب پوزیتویسم منطقی به عنوان یک مکتب مرده شناخته شد، بلکه نظرات جدیدتر به نگاهی دوباره به جایگاه دانش در زندگی انسان، از رویکردهای علم پرستانه دوری کردند و سعی کردند تا به سایر منابع معرفتی بشر نیز در کنار دانش توجه داشته باشند.
از دقت نظرهای فلسفی در این رابطه که بگذریم، در عرصه عمل نیز مشخص گردیده است که علم نمی‌تواند جدا از ارزش‌ها به کار خود ادامه دهد. و اگر علم در جهت ارزش‌های انسانی و برای زندگی انسانی به کار گرفته نشود، به ناچار توسط انسان‌های ناپاک برای رسیدن به انواع شهوات و قدرت‌طلبی‌ها و افزایش ظلم در جهان به کار خواهد رفت. واین گونه می‌شود که بمب اتمی و هیدروژنی به همراه سلاح‌های جدیدتر در اختیار انسا‌ن‌های ستمگر قرار می‌گیرد.
سکولاریسم در ایران نیز هر چند از روی «تقلید» اما در مبانی فکری جریانات مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، ظهور و بروز یافته است. که در میان آنان حتی می توان افراد مسلمانی را یافت که شاید به نماز و روزه نیز مقید باشند، اما در حوزه‌های فکری-اجتماعی کاملا تحت سیطره تفکرات سکولار قرار دارند.
اما جریان سکولار در مواجه با دین اسلام با مشکلات عدیده‌ای مواجه گردید. اسلام دینی همچون مسیحیت تحریف شده نبود که نتواند در برابر انتقادات عقلی، پاسخ‌های مستدل و منطقی بدهد. منابع معرفتی در اسلام محدود و تک ساحتی نیستند. اسلام با تاکید قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه هدی (ع)، دینی عقلی و دارای نظامی منطقی است. در طول سالیان دراز اندیشمندان مسلمان با گسترش علوم دینی، گوشه‌ای از این توانایی‌ها را نمایان ساختند. لذا به همان راحتی نتوانستند با ترجمه متون ضد کلیسایی، به نگاه اسلامی آسیبی وارد کنند.
از سوی دیگر اسلام دینی جامع است. دینی که انسان کامل را انسانی همه جانبه می‌بیند؛ از این رو برای جنبه‌های مختلف حیات انسان به ارائه مدل زندگی و دستورات دینی پرداخته است. این دین دنیا و آخرت انسان را قابل تفکیک از یکدیگر نمی‌داند تا انسان مجبور شود برای دست یافتن به یکی، از دیگری چشم بپوشد. همان گونه که بشر را به تلاش برای آبادانی آخرت فرا می‌خواند، انسان را مکلف به آبادانی دنیا نیز می‌داند. و حتی به بشر هشدار می‌دهد که از رزق حلال و طیب و تفریحات مشروع، غفلت نکند. همان گونه که خودسازی و تهذیب نفس را امری مهم برای انسان می‌داند، او را مسئول در قبال دیگر انسان‌ها می‌داند. و از عزلت نشینی و عدم توجه به اجتماع، به شدت نهی کرده است. تا آنجا که کمک نکردن به یک انسان (و نه حتی مسلمان) هنگامی که فریاد یاری خواهی او را بشنود، خارج شدن از راه رسول اکرم می‌داند. به همین علت همان دینی که در ریزترین مسائل انسان به اعمال نظر پرداخته است، در اجتماعی و سیاسی‌ترین مسائل نیز به بیان تکلیف یک انسان مسلمان پرداخته است. و این چنین است که بسیاری از دستورات دینی به حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی مرتبط می‌گردد.
جریانات سکولار در ابتدا با شناخت ناقص و ضعیف از اسلام و جامعه‌ی ایران، گمان کردند که می‌توانند همان راه غرب را در ایران نیز طی کنند. اما فعالیت‌های 150 ساله این جریان با شکست روبرو شد؛ و هر بار با واکنش مذهبی‌تر از سوی مردم مواجه شد. لذا پس از شکست در ترویج سکولاریسم در جامعه ایران با همان ادبیات تند و صریحی که در غرب مطرح می شود، روی به آرایش ظاهر این نظریات سکولاریستی آورده‌اند. در این رویکرد جدید سعی می شود با ظاهری دینی به ترویج و عملیاتی کردن نظریات ضد دینی و سکولاریستی پرداخته شود.
همین جریان در دانشگاه نیز با چنگ زدن به ریسمان پوسیده پوزیتویسم و تلقی خام از دانش، سعی در ترویج نظریات سکولاریستی و ضد دینی خود دارد. و اتفاقا پس از دوره‌ای از برخوردهای صریح و تند علیه اسلام و دین، در دانشگاه نیز به ظاهر سازی و ترویج دینی التقاطی روی آورده‌اند. با نگاهی به استدلالات برخی جریانات درباره تدفین شهدا به راحتی می توان به مبانی سکولاریستی و ضد دینی آنان که با بیان‌های مختلف عرضه شده است پی برد. در این جا به چند مورد به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:
«جنبش دانشجویی از دیرباز در احترام به ارزش‌های ملی و توجه به عزت و شرف ایرانیان نگاه ویژه‌ای داشته است. ولی سعی کرده است که این ارزش‌ها را در کنار استقلال دانشگاه و احترام به مفاهیم دانشگاهی داشته باشد. از آنجایی که دانشگاه محلی در احترام به علم و عقلانیت است ... شهید با همه حرمت و کرامتش تناسبی با فضای دانشگاه نداشته (است)...»
نویسنده در این نوشته سعی در احترام به عقاید مذهبی دانشجویان دارد؛ اما به وضوح می‌توان رد پای نگاه سکولار را ( جدایی ارزش از دانش)، در متن دید. جای پرسش است که اگر به عقاید و باورهای ملی احترام می‌گذارند چرا از وجود نمادها و نشانه‌های آن این چنین آشفته گشته‌اند؟
یا در نشریه‌ای دیگر با نگاهی سکولار -و ایجاد مرز بین عرفیات و قدسیات که نمود سکولاریسم در عرصه‌ی اجتماعی است- ، نگرانی خود را از این که محیط دانشگاه تبدیل به مکان مقدسی گردد اعلام می‌کند. در ادامه همچون مکاتب سکولار، دنیای افراد را جدا از دینشان دانسته و معتقد است که حضور نشانه‌های دینی (حتی مسجد و هیأت) مخالف عرفیات جامعه است. سوال این است که اگر رفتاری مخالف با هنجارهای دینی نیست، چرا باید با حضور شهید یا سایر نمادهای دینی در دانشگاه، این رفتار محدود شود؟ و اگر به عکس خدای ناکرده، رفتاری ضد دینی و ضد اخلاقی در محیط دانشگاه انجام می‌شود، که وجود پیکر مطهر شهید باعث شود چنین عملی انجام نشود، چرا باید نگران بود؟ آیا اصلاح محیط جامعه و داشتن زندگی اخلاقی یک خواست همگانی نیست؟
برخی نشریات دیگر نیز با همین رویکرد و با تیتر «دانشگاه قبرستان نیست» چنین دیدگاه‌هایی را با همین رویکرد سکولار مطرح می‌کند. و نکته‌ قابل تامل آن است که علی رغم تلاش برای نوشتن متن با ادبیات دینی، هنوز همان روحیه ضد دینی خود را در تیتر به نمایش گذاشته و هیچ‌گونه تفاوتی بین پیکر مطهر شهید و مردگان عادی قائل نیست (علی رغم تاکید صریح قرآن بر این که شهدا مرده نیستند).
از مسائل جالب توجه آن که این نشریات، علی رغم تعدد و تکثری که در عنوان و ... دارند، در رویکردها هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند. و حتی نوع مواردی که به عنوان انتقاد از «تدفین شهدا» در دانشگاه مطرح می‌کنند و نشر بدون نام نویسنده مطالب، کاملا شبیه یکدیگر است. اما با این حال با تلاشی زیاد سعی در ارائه‌ مفاهیم سکولار در قالب‌های به ظاهر دینی هستند. هرچند به وضوح این تلاششان برای پنهان کردن اهداف سکولاریستی و ضددینی خود ناکام مانده است.
 
 
 
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.