وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ
بقره، آیه 154
آنان را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مخوانید آنها زنده اند و، شما در نمی یابید
And do not speak of those who are slain in Allah@s way as dead; nay, (they are) alive, but you do not perceive.
ترجمه ها:
ترجمه فولادوند
و کسانى را که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نخوانید، بلکه زندهاند ولى شما نمىدانید.
ترجمه مجتبوی
و آنان را که در راه خدا کشته مىشوند مردگان مگویید، بلکه زندگانند ولى شما درنمىیابید.
ترجمه مشکینی
و به کسانى که در راه خدا کشته مىشوند مرده نگویید، بلکه (ارواح آنها در عالم برزخ به نحو استقلال یا به حلول در قالب مثالى) زندهاند و لکن شما درنمىیابید
ترجمه بهرام پور
و به کشتگان راه خدا مرده نگویید، بلکه زندهاند ولى شما درک نمىکنید
تفاسیر:
تفسیر مجمع البیان
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
ترجمه 151. همانسان که [با تغییر قبله، نعمت خویش را بر شما کامل ساختیم، ]پیامبرى از خودتان درمیان شما فرستادیم، [که] آیات ما را بر شما تلاوت مىکند؛ و شما را [از ضدّ ارزشها] پاک مىسازد، و کتاب و حکمت به شما مىآموزد؛ و آنچه را نمىدانستید، به شما یاد مىدهد. 152. بنابراین، مرا یاد کنید [تا] شما را یاد کنم؛ و مرا سپاس گزارید، و [نعمتهاى بیشمار] مرا ناسپاسى نکنید. 153. هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! [دربرابر مشکلات،] از شکیبایى و نماز یارى جویید؛ چرا که خدا با صابران است. 154. و به کسانى که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زندهاند، ولى شما درنمىیابید. 155. و بىگمان [همه] شما را به[وسیله] اندکى از ترس و گرسنگى و کاهش در داراییها و جانها و میوهها مىآزماییم؛ و شکیبایان را نوید ده. 156. همانان که هرگاه مصیبتى به آنان دررسد، مىگویند: «ما از خداییم و بهسوى او [نیز] بازمىگردیم». 157. آنانند که درودهاى پروردگارشان و بخشایشى [ازجانب او] بر آنان [باد]؛ و آنانند راهیافتگان. نگرشى بر واژهها «ارسال»: فرستادن. «تلاوت»: خواندن بههمراه نظم و ترتیب. «تزکیه»: رشد و نموّ دادن، پاک کردن. «حکمت»: دانشى که قدرت انجامدادن کارهاى شایسته و بایسته را به انسان مىدهد. «ذکر»: یادآورى. «سبیل»: راه. «حیاة»: زندگى. «شعور»: دریافتى که از راه احساسات پدید مىآید. «لنبلونّکم»: مىآزماییم. «خوف»: ترس. «جوع»: گرسنگى. «ثمره»: میوه، محصول، فراوردههاى درختى. «مصیبت»: رنجى که بر روح اثر مىگذارد. «رجوع»: بازگشت. «اهتداء»: راهیافتن و رسیدن به حق. تفسیر برنامههاى پیامبر(ص) در آیات پیشین، پس از بیان فلسفه تغییر قبله، خاطرنشان شد که این اقدام از آن جهت انجام گرفت که خداوند مىخواست نعمت خویش را بر امّت محمّد(ص) کامل گرداند. و اینک در این آیه مىفرماید: «کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم.» همانسان که پیامبرى از [جنس] خودتان براى شما فرستاد. درمورد «کاف» در «کما ارسلنا»، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى اعتقاد دارند که این کاف تشبیه، به جمله «لاتمّ نعمتى علیکم» در آیه قبل برمىگردد؛ و درنتیجه معناى آیه چنین مىشود: ...تا نعمت خود را با تغییر قبله بر شما کامل گردانم، همانسان که پیامبرى از جنس خودتان درمیان شما فرستادم. 2. و برخى نیز بر این عقیدهاند که این «کاف» به «فاذکرونى» در آیه بعد تعلّق دارد و تفسیر آیه بدینصورت است که: فرستادن پیامبر از نوع خودتان براى شما، نعمتى گران است؛ و چون این نعمت را به شما ارزانى داشتم، مرا یاد کنید... منظور از «رسولاً منکم» در این آیه شریفه، محمّد(ص) - آخرین پیامآور خدا - است. و تفسیر آیه این است که: پیامبرى را بهسوى شما فرستاد که از نوع خودتان و از قوم عرب است؛ و از آنجا که آن گرانمایه جهان هستى از خود آنان بود، طبیعى است که عزّت و سرفرازى و نام نیک را براى عرب بهدنبال داشت؛ و به همین دلیل، نعمتى ارجدار براى آنان بود. افزون بر این به اعتقاد عدّهاى، از آنجا که عرب غرور و اعتماد به نفس و تعصّب ویژهاى داشتند، اگر پیامبرى از غیر نژاد خودشان بهسوى آنان برانگیخته مىشد، دعوت او را نمىپذیرفتند. «یتلوا علیکم آیاتنا و یزکّیکم و یعلّمکمالکتاب والحکمة» مقصود از «آیاتنا» (آیات ما)، قرآن شریف است که فرشته وحى به فرمان خدا و ازجانب او بر قلب پیامبر(ص) فرود آورده است؛ و آن حضرت آن را بر مردم تلاوت مىکند و ضمن دعوت انسانها به رعایت مقرّرات خدا، آنان را از گناهان و ضدّارزشها پاک و پاکیزه مىسازد؛ رشد و تعالیشان را موجب مىشود؛ و کتاب و حکمت به آنها مىآموزد. بیشتر مفسّران برآنند که دو واژه «کتاب» و «حکمت» در این آیه شریفه، درمورد قرآن بکار رفته و این بخاطر ابعاد و مفاهیم گوناگون آن است؛ همانگونه که درباره خدا نیز از صفات گوناگونى استفاده مىشود، مثلاً مىگوییم: خدا از همه رویدادها آگاه، و بر همه امور توانا است. برخى نیز مىگویند: منظور از «کتاب» در آیه شریفه، قرآن و مقصود از «حکمت»، مفاهیم بلندى است که بصورت سنّت بر آن حضرت فرود آمده است. «و یعلّمکم مالمتکونوا تعلمون» و امورى را که براى آموزش آنها راهى نداشتید، [همه را درپرتو دلیل و برهان] به شما مىآموزد یادآور مىشود که واژه «یعلّم» در جایى بکار مىرود که مفاهیم درپرتو دلیل و برهان ترسیم شود. به همین جهت، این موضوع در ردیف نعمتهاى خدا به مردم است. «فاذکرونى اذکرکم» پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم در تفسیر این جمله از آیه شریفه، دیدگاهها متفاوت است: 1. مفسّر آگاه قرآن - سعیدبن جبیر - مىگوید: تفسیر این جمله از آیه شریفه این است که شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا یاد کنید تا من هم شما را با رحمت و بخشایش خود یاد کنم؛ همانگونه که در آیه شریفه دیگرى مىفرماید: «وَ اَطیعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(287). 2. ابن عبّاس مىگوید: منظور این است که مرا با اطاعت از فرمانهایم یاد آورید تا من نیز شما را با یارىرسانى خویش یاد کنم؛ درست نظیر این آیه شریفه که مىفرماید: «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا...»(288). 3. گروهى معتقدند منظور آیه شریفه این است که: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهایم یاد کنید تا من نیز با افزودن نعمتها، شما را یاد کنم؛ نظیر این آیه شریفه که مىفرماید: «...لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ...»(289). 4. عدّهاى نیز آیه را چنین تفسیر کردهاند: مرا در روى زمین یاد کنید تا من نیز شما را بههنگامى که در زیر زمین قرار گرفتید، یاد کنم؛ همانگونه که در دعاها آمده است: «اذکرونى على ظهرالأرض اذکرکم فى بطنها». 5. پارهاى را اعتقاد بر آن است که مقصود آیه شریفه این است که: در دنیا به یاد من باشید تا در سراى آخرت به یاد شما باشم. 6. و دستهاى دیگر بر این عقیدهاند که تفسیر آیه این است که: بهوقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به یاد من باشید تا بههنگام شدّت و گرفتاریهایتان، به یاد شما باشم؛ همانگونه که قرآن مىفرماید: «فَلَوْلا اَنَّهُ کانَ مِنَالْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ اِلى یَوْمِ یَبْعَثُونَ»(290). 7. و برخى نیز مىگویند منظور این است که: شما مرا با دعا و نیایش یاد کنید تا من نیز با برآوردن خواستههایتان به یاد شما باشم؛ و در تأیید نظر خود، این آیه شریفه را شاهد مىآورند که: «... اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَکُمْ...»(291) (بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را). از پنجمین امام نور(ع) نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پایان روز که شب از راه مىرسد، مهیّا مىکند؛ بنابراین، در آغاز روز و پایان آن بکوشید کار بسیار پسندیدهاى انجام دهید تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اینصورت است که خداوند فاصله میان آغاز تا پایان کار شما را مورد مهر و بخشایش خود قرار مىدهد؛ و مىفرماید: «اذکرونى اذکرکم». یکى از دانشوران در تفسیر آیه شریفه مىگوید: خداوند کسانى را که از او یاد کنند، یاد مىکند؛ بر نعمت سپاسگزاران مىافزاید و ناسپاسان را به کیفر اعمالشان مىرساند. «واشکروا لى ولاتکفرون» و مرا سپاسگزارید، و نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتهام، برشمارید و از آنها بشایستگى بهره گیرید و با بهفراموشىسپردن نعمتها و بخشاینده آنها، ناسپاسى نکنید؛ و کدامین نعمت معنوى و انسانسازى، پرشکوهتر و گرانقدرتر از نعمت وجود پیامبر گرامى(ص) است؟ «یا ایّهاالّذین آمنوااستعینوا بالصّبر والصّلوة» هان اى کسانى که ایمان آوردهاید! از شکیبایى و نماز یارى جویید درباره صدر این آیه شریفه، پیشتر - بههنگام تفسیر آیه 45 از همین سوره - سخن رفت و نیازى به تکرار آن نیست. و امّا صبر بر دو گونه است: 1. خویشتندارى از نزدیکشدن به امورى که دل مىپسندد و خواهان آنها است. 2. وادارساختن خود به انجامدادن کارهاى شایسته و بایستهاى که برخلاف میل باطن است و بسى براى انسان مشکل. امیر مؤمنان(ع) در اشاره به این دو نوع شکیبایى مىفرماید: «الصّبر صبران: صبرٌ على مانکره و صبرٌ على ماتُحبّ.» صبر دو نوع است: خویشتندارى از انجامدادن کارهایى که هواى دل آنها را مىپسندد و مىخواهد؛ و وادارساختن دل به انجامدادن کارهاى خداپسندانه. و آیه شریفه فرمان مىدهد که از هر دو نوع شکیبایى یارى جویید تا بهسوى کمال انسانى اوج گیرید. قرآن شریف همچنین دستور مىدهد که به کمک نماز و درپرتو آن، موانع رشد و تعالى را ازبین ببرید؛ چرا که سراسر نماز یاد خدا و خشوع دربرابر حق و تلاوت کتاب انسانساز اوست که به شایستگان و شکیبایان، وعده پاداش داده است و به گناهکاران و خودپرستان، هشدار از عذاب سهمگین قیامت. و روشن است که نماز با این ویژگیها، انسان را به کارهاى شایسته فرا مىخواند و راه مىنماید و از کارهاى ناپسند بازمىدارد. در اینکه از دو اصل انسانساز نماز و شکیبایى، در چه راهى و براى انجامدادن چه کارهایى باید یارى جست، نظرهایى چند ارائه شده است: 1. عدّهاى مىگویند: در انجامدادن همه کارهاى شایسته. 2. و پارهاى مىگویند: براى جهاد در راه خدا. «اناللّه معالصّابرین» در تفسیر این جمله از آیه شریفه، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى معتقدند: منظور این است که خداوند شکیبایان را یارى مىرساند؛ درست بسان آنکه به فردى گفته شود: «زمامدارى جامعه با توست؛ پس، در برخورد با مشکلات و افراد، ترسى به خود راه نده». 2. و برخى نیز عقیده دارند: منظور این است که خدا به شکیبایان توفیق ارزانى مىدارد و وسیله رشد و پیروزیشان را فراهم مىآورد، و درنتیجه دورىجستن از گناه و انجامدادن کارهاى شایسته را براى آنان آسان مىکند؛ درست بسان این آیه شریفه که مىفرماید: «وَ یَزیدُاللَّهُالَّذینَاهْتَدَوْا هُدَىً...»(292) و خدا بر هدایت کسانى که هدایت یافتهاند، مىافزاید. روشن است که «مع» در آیه شریفه، بهمفهوم همراهى جسمى و اجتماع در یک مکان نیست؛ چرا که خداوند از ویژگیهاى مادّه و جسم منزّه است. آیه شریفه همچنین بیانگر آن است که مقرّرداشتن نماز ازجانب خدا، مهرى است به بندگان، تا آنان به کمک آن و درپرتو برکاتش، در اجراى دستورهاى دیگر موفّق شوند و از لغزشها مصون باشند؛ چرا که «اِنّالصّلوة تنهى عنالفحشاء والمنکر». «ولاتقولوا لمن یقتل فى سبیلاللّه امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون» و کسانى را که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نخوانید؛ بلکه زندهاند، ولى شما درنمىیابید شأن نزول این آیه شریفه از ابن عبّاس نقل کردهاند که: این آیه شریفه درباره کشتهشدگان در پیکار «بدر» فرود آمد؛ و جریان آن بدینصورت بود که در جنگ بدر گروهى بهشهادت رسیدند. درمیان شهدا، شش تن مهاجر و هشت نفر انصار بودند. بعد از خاتمه پیکار، هرگاه یاد و نام آنان در مدینه بمیان مىآمد، از آنان به مرده تعبیر مىشد؛ و مىگفتند: آنان مردهاند. پس، این آیه شریفه فرود آمد و مردم را با صراحت از مردهخواندن آنان بازداشت و آنان را زندگان حقیقى یا شهیدان راه حقّ و فضیلت نامید.(293) تفسیر آیه شریفه قرآن شریف، پس از دستور نماز و شکیبایى و یارى گرفتن از آن دو اصل انسانساز و نیروبخش براى جهاد یا همه فراز و نشیبهاى زندگى، اینک در این آیه شریفه، خطاب به مردم مىفرماید: به کسانى که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نگویید... مفسّران در تفسیر بخش آغازین این آیه شریفه - «ولا تقولوا لمن یقتل فى سبیلاللّه امواتٌ بل احیاءٌ» - با توجّه به واژه «احیاء»، دیدگاههاى متفاوتى دارند: 1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند که: آنان نمردهاند؛ بلکه درحقیقت تا روز رستاخیز زنده خواهند بود. و این سخن درستى است. 2. امّا عدّهاى مىگویند: این بیان، پاسخ شرکگرایان است که مىگفتند: «یاران محمّد(ص) در میدانهاى جنگ بىدلیل خود را به کام مرگ و نابودى مىافکنند»؛ و خدا پاسخ مىدهد که: «این پندار دروغ است؛ چرا که شهیدان راه حق نابود نمىشوند، بلکه در روز رستاخیز زنده خواهند شد و به پاداش عظیمى خواهند رسید». 3. و پارهاى مىگویند: منظور از حیات و زندگى در آیه شریفه، حیات معنوى است؛ و تفسیر آیه این است که کشتهشدگان در راه خدا از آنجا که راه هدایت و ایمان را پیمودهاند، زندهاند؛ زیرا در منطق وحى، از هدایت و ضلالت نیز به زندگى و مرگ تعبیر شده است. قرآن مىفرماید: «اَوَمَنْ کانَ مَیْتَاً فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورَاً یَمْشى بِهِ فِىالنّاس ِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِىالظُّلُماتِ...»(294) آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده ساختیم و برایش فروغى پدید آوردیم تا درپرتو آن درمیان مردم راه رود، بسان کسى است که گویى گرفتار تاریکیهاست؟! 4. به اعتقاد دستهاى دیگر، منظور این است که آنان درپرتو کار بزرگ و نام نیک خود زندهاند؛ همانگونه که امیر مؤمنان(ع) فرمود: «هلک خزّانالاموال و هم احیاء... والعلماء باقرن مابقىالدّهر اعیانهم مفقوده و آثارهم فىالقلوب موجودة.»(295) ثروتمندان و صاحبان گنجینهها و امکانات گسترده مردهاند. امّا دانشمندان تا جهان برقرار است، زنده و جاودانهاند؛ آنان در ظاهر جهان را بدرود مىگویند و از میان ما مىروند، امّا آثار شایسته و کارهاى علمى و تحقیقى آنان، یاد و نام بلندآوازه آنها را براى همیشه در دلهاى دانشدوستان و ارزشخواهان زنده و پرطراوت نگاه مىدارد. به عقیده مؤلّف، درمیان دیدگاههاى چندگانهاى که ترسیم شد، دیدگاه نخست درست است؛ چرا که بیشتر مفسّران همین نظر را از آیات و سنّت دریافت داشتهاند. افزون بر آن، خطاب این آیه شریفه، مردم باایمان است؛ و آنان خوب مىدانستند که شهیدان «بدر» بر راه هدایت و تقوا بودند، و اینکه در روز رستاخیز بسان دیگر انسانها زنده مىشوند و پاداش فداکاریهاى خود را دریافت مىدارند. بعلاوه، در ادامه آیه شریفه مىخوانیم که: «ولکن لاتشعرون...» (ولى شما نمىفهمید). و روشن است که چنین گفتارى درخور مردم باایمان نیست؛ چرا که آنان شهیدان بدر را مردمى هدایتیافته و باایمان مىشناختند، و باایمان به قرآن شریف باور داشتند که همگان در روز رستاخیز برانگیخته مىشوند. دیگر اینکه درصورت پذیرفتن دیدگاه دوّم و سوّم، این مفاهیم و معانى، به شهیدان بدر اختصاص مىیابد؛ درحالیکه ایمانآوردگان دیگر نیز به هدایت و حیات معنوى، زندگى یافتهاند، و در روز رستاخیز دگرباره زنده مىشوند. با این بیان، شهیدان بدر چه امتیازى دارند که آیه مختصّ آنان باشد؟ دیدگاه چهارم نیز با آخر آیه هماهنگ نیست؛ چرا که مردم باایمان نیک مىدانستند که هر انسان باایمان و پرواپیشهاى با شهیدشدن در راه خدا، به افتخار و نام بلندآوازهاى نایل مىشود؛ پس، چگونه مىتوان گفت که خداوند چنین تعبیرى را در خطاب به مردم باایمان بکار مىگیرد؟ چکیده سخن اینکه دیدگاه نخست، درست و هماهنگ با آیات و روایات است؛ و علّت اینکه حیات در جهان دیگر تنها به شهیدان اختصاص داده شده، این است که بشارت و آرامش خاطرى براى بازماندگان آنان و جهادگران پراخلاص باشد. و این برداشت، بویژه از آیه دیگرى که در این باره است، روشنتر دریافت مىشود؛ مىفرماید: هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندارید؛ بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. آنان به آنچه خدا از فزونبخشى خویش به آنها داده است، شادمانند؛ و به کسانى که ازپى آنان هستند و هنوز به آنان نپیوستهاند، مژده مىدهند که نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند.(296) چگونه؟ از آنجا که وقتى پیکر شهدا را که بر خاک افتادهاند، مىنگریم، در آنها آثار و نشانههاى حیات نمىبینیم، چگونه مىتوان تصوّر کرد که آنان پس از مرگ زندهاند؟ پاسخ این پرسش را به چند گونه پاسخ دادهاند: 1. از دیدگاه مذهب خاندان وحى و رسالت، ارواح شهیدان راستین پس از شهادت در راه حق و عدالت، در قالبهایى نظیر پیکر و قالب خودشان که در این جهان با آنان زندگى کردهاند، در جهان برزخ خواهند زیست و از انواع نعمتهایى که آفریدگار هستى بعنوان پاداش به آنان مىدهد، بهرهور خواهند شد؛ گرچه پیکر آنان در زیر خاک دفن شده و از میان رفته باشد. با این بیان، پاداش و کیفر عملکرد درست یا نادرست انسان، در سراى دیگر، ازجمله عالم برزخ، به انسان خواهد رسید؛ چرا که انسانیت انسان به روح انسانى اوست، نه به جسم وى. در این مورد، روایتى هست که یکى از دوستداران اهل بیت مىگوید؛ به شرح زیر: درحضور ششمین امام نور(ع) بودم، که رو به من کرد و فرمود: مردم درباره ارواح انسانهاى باایمان چگونه مىاندیشند؟ پاسخ دادم: برخى بر این پندارند که خدا ارواح آنان را در پیکر پرندگان سبزرنگ و در قندیلهایى در زیر عرش قرار مىدهد. فرمود: «سبحاناللّه! این دیگر چه عقیده و اندیشهاى است! انسان باایمان در پیشگاه خدا گرامىتر از آن است که خداوند او را در قالب پرندهاى قرار دهد». سپس افزود: هنگامى که انسان باایمان جهان را بدرود مىگوید، خداوند روح او را در قالبى بسان قالبى که در دنیا داشت، قرار مىدهد؛ و آنگاه بههمراه دیگر مؤمنان، در عالم برزخ از نعمتهاى او بهره مىبرد؛ و زمانى که مؤمن دیگرى از این دنیا رخت برمىبندد و بهسوى آنان مىشتابد، او را با همان قالب و چهرهاش مىشناسند. و نیز در روایت دیگرى از آن حضرت نقل کردهاند که فرمود: روح انسان باایمان پس از مرگ، با همان چهره و قیافهاى که در دنیا داشت، در بهشت برزخى زندگى مىکند؛ به گونهاى که اگر آشنایان و دوستانش او را ببینند، مىشناسند. 2. عدّهاى نیز در پاسخ پرسش مذکور مىگویند: حیات انسان تنها به این نیست که این بدن با همه اعضا و جوارح خود موجود و فعّال شد؛ بلکه افزون بر اینها، درگرو اجزاى ظریف و لطیفى است که وسیله تحقّق حیات هستند و هنگام مرگ، از انسان جدا مىشوند، و در عالم برزخ نعمتهاى خدا به آن اجزاى ظریف و لطیف که به خواست خدا زندهاند، ارزانى مىشود. یادآور مىشود که این دیدگاه را دانشمندانى ارائه کردهاند که براى روح استقلالى نمىشناسند، و انسانیت انسان را علاوه بر این بدن، در روحى مىدانند که در مجراى تنفّس جارى است. 3. و پارهاى نیز بر این اعتقادند که ممکن است انسان در همانحال که جهان را بدرود گفته و پیکر بیجانش برروى خاک افتاده و دفن شده است، درحقیقت نمرده باشد و بهنوعى لذّت و رنج را درک کند؛ همانند انسانى که در عالم خواب بااینکه با بدن خویش چیزى را حسّ نمىکند، هم لذّتها را درمىیابد و هم رنجها را؛ و نمونه روشن آن، خوابهاى خوش یا رنجآورى است که گاه انسان مىبیند. در روایت نیز آمده است که قبر انسان باایمان و درستکار گسترش داده مىشود و به او گفته مىشود: «نم نومةالعروس» (بسان عروس، راحت و آرام بخواب). «ولنبلونّکم بشىءٍ منالخوف والجوع و نقص ٍ منالاموال والانفس والثّمرات» بطور قطع شما را به چیزى مانند ترس و گرسنگى و کاهش در ثروتها و جانها و فراوردههاى گوناگون و میوهها مىآزماییم آفریدگار هستى، پس از ترسیم وظایف بندگان و عباداتى که همگان را به انجامدادن آنها موظّف فرمود، اینک به اصل آزمون مىپردازد؛ وسایل آزمایش بندگان را خاطرنشان مىکند و جهان را صحنه آزمون انسانها اعلام مىدارد. منظور آیه شریفه این است که با شما همانند کسى رفتار مىکنیم که شما را مىآزماید؛ تا آنچه را درمورد شما مىدانیم، تحقّق یابد. خطاب این آیه شریفه، بظاهر یاران پیامبر(ص) است، امّا درحقیقت با همه عصرها و نسلها سخن مىگوید؛ چرا که اصل آزمون بندگان، یک سنّت جهانشمول است. مفهوم «بشىءٍ منالخوف والجوع و...» این است که به اندکى از ترس و نه ترس همیشگى، و نیز به مقدارى گرسنگى و همینطور قدرى کاهش ثروت و دارایى و جانها و عزیزان. خداوند این نکته را یادآور مىشود تا انسانها آمادگى یابند خود را براى رویارویى با مشکلات و رنجها آماده سازند. در تفسیر نوع ترس، برخى برآنند که منظور، ترس از شرارت دشمنان است؛ و علّت گرسنگى نیز این است که ممکن است در طول جهاد یا پیکارى طولانى، ضربه شدیدى بر اقتصاد جامعه وارد آید و یا بر اثر خشکسالى و قحطى، مایحتاج زندگى نایاب شود. و عامل کاهش ثروتها و جانها، پیشآمدن جهاد و فداکارى و جانبازى در راه خدا در میدانهاى دفاع و پیکار است. همچنین مقصود از کاهش، فراوردههاى زراعى و میوهها، ازمیانرفتن آنها و یا کمبود شدید است؛ و پارهاى نیز «ثمرات» را بهمعناى «فرزندان» گرفتهاند؛ چرا که فرزند، میوه دل است. روشن است که این آزمونها براساس حکمت پروردگار و مصلحت انسان صورت مىپذیرد؛ و در این مسیر، به انسانهاى شایسته، پاداش ارزشمندى ارزانى مىشود. چگونه؟ چگونه مىتوان آزمون انسانها را آنهم به صورتى که ترسیم شد، به مصلحت آنان دانست و آن را لطف بحساب آورد؟ پاسخ در پاسخ به این پرسش، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى مىگویند: این آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، که نسلهاى آینده وقتى با این آزمون و مشکلات آن روبرو مىشوند و درمىیابند که خداوند گذشتگان و خوبان را نیز آزموده است، احساس حقارت نمىکنند، و با امید و ایمان مىکوشند تا سرافراز و سربلند از آن بیرون بیایند. 2. و برخى دیگر مىگویند: اصل آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، که کافران و حقستیزان هنگامى که ایمان و اراده پولادین بندگان شایسته خدا و پیامبران و مردم باایمان را در رویارویى قهرمانانه با این مشکلات و پافشارى در یارىرساندن به دین و پیامبر خدا مىنگرند، از این ایمان و اخلاص و فداکارى، به درستى و حقّانیت دین خدا پىمىبرند و گروهگروه به حق گرایش مىیابند. «و بشّرالصّابرین» و شکیبایان را به پاداش ارزشمند و فرجام نیک تحمّل رنجها و مشکلات، و نیز سرفراز بیرونآمدن از آزمون الهى بشارت ده. «الّذین اذا اصابتهم مصیبةٌ قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون» همانان که چون مصیبتى به آنان وارد آید، آن را در راه حقّ و عدالت مىدانند و به حساب ارزانىدارنده نعمتها و آفریدگار جانها مىگذارند و مىگویند: ما از خداییم و بهسوى او باز مىگردیم. و بدینسان، در اوج مشکلات و فشار رنجها، هم نداى ایمان خالصانه و عاشقانه به خدا را سر مىدهند و هم اعتقاد عمیق و تزلزلناپذیر به روز رستاخیز و گاهِ پاداش و کیفر را. امیر مؤمنان(ع) در این مورد مىفرماید: «انّ قولنا انّا للّه اقرارٌ على انفسنا بالملک، و انّا الیه راجعون اقرارٌ علىانفسنا بالهلک.» هنگامى که با همه اخلاص و ایمان مىگوییم «ما از خداییم»، درحقیقت به بندگى و ایمان به آفریدگار یکتا اقرار کردهایم؛ و آنگاه که مىگوییم «و بهسوى او بازمىگردیم»، درواقع ایمان خود را به مرگ و روز رستاخيز و پاداش و کیفر ابراز داشتهایم. بیان این دوجمله بههنگام فرودآمدن مصیبتها و مشکلات، به این معناست که: اگر مصیبت و فاجعهاى که رخ داده، عادلانه است و ما درخور آنیم، امید که خداى بخشاینده و پرمهر آن را جبران، و لطف خود را شامل حالمان کند و اگر از روى ظلم است و ما سزاوار آن نیستیم، داد ما را از بیدادگران بازستاند. امیر مؤمنان(ع) مىفرمود: کسى که گرفتار مصیبتى شود، چنانچه هرگاه آن را بیاد آورد، بگوید: «اِنّا للّه و انّا الیه راجعون»، خداى پرمهر پاداش روز مصیبت را به او ارزانى خواهد داشت. ششمین امام نور(ع)، روایتى را در این خصوص از پیامبر گرامى(ص) نقل کرده است که فرمود: اربع من کن فیه کتبهاللّه من اهلالجنّة: من کانت عصمته شهادة اَنْ لا اله الّااللّه و من اذا انعماللّه علیهالنّعمة قال الحمد للّه و من اذا اصاب ذنباً قال استغفراللّه و من اذا اصابته مصیبةٌ قال انّا للّه و انّا الیه راجعون. چهار چیز است که هر کس بدانها آراسته باشد، خداوند [نام] او را در زمره اهل بهشت مىنویسد: 1. درپرتو توحید و توحیدگرایى، خود را در دژ استوار «لا اله الّااللّه» قرار دهد. 2. انسانى سپاسگزار باشد؛ و هرگاه خدا نعمتى به او ارزانى داشت، او را ستایش کند و بگوید: «الحمد للّه». 3. اگر گناهى مرتکب شد، روى توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود بگوید: «استغفراللّه...» 4. و هنگامى که مصیبتى به او رسید، شکیبا و استوار بگوید: «انّا لله و انّا الیه راجعون»؛ و خود را به خدا بسپارد. «اولئک علیهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ» آنانند که درودهایى از پروردگارشان و نیز مهر و رحمتى بر آنان است واژه «اولئک» در آیه شریفه، به شکیبایان و مردم صابرى اشاره دارد که قرآن وصف آنان را ذکر کرده است؛ و منظور از درودها و رحمت و بخشایش خدا بر آنان نیز دعا است. ابن عبّاس مىگوید: واژه «صلوات» بهمعناى برکات است. برخى نیز آن را به مغفرت و آمرزش معنا کردهاند. «رحمة» نیز بهمعناى نعمت دنیا و آخرت است؛ و اینکه هر بندهاى به نعمتهاى خدا در دنیا و آخرت نیازمند است. «و اولئک همالمهتدون» و آنان همان راهیافتگانند آرى؛ آنان که دربرابر مقدّرات الهى سر فرود مىآورند و در مواجهه با مشکلات و مصیبتها به او پناه مىجویند و «استرجاع» مىگویند، راه درست را یافتهاند. عدّهاى از مفسّران معتقدند که منظور این جمله از آیه شریفه این است که انسانهایى اینچنین، راه بهشت و نیکبختى را یافتهاند. پرتوى از آیات آیاتى که ازنظر شما خواننده گرامى گذشت، دربردارنده درسها و پیامهاى انسانساز و افتخارآفرینى است که ضمن بحث به بخشى از آنها اشاره رفت؛ و اینک به پارهاى دیگر نظر مىافکنیم: 1. نعمتى گران پیام آیه نخست این است که وجود ارزشمند پیامبر گرامى(ص)، نعمتى گران از نعمتهاى الهى است. آن حضرت به فرمان خدا، آیات او را بر ما مىخواند؛ با رفتار و گفتار شایسته خود و ارائه الگو، ما را از ضدّارزشها پاک مىسازد؛ کتاب و حکمت را به ما مىآموزد و همه راههاى کمال را به روى ما مىگشاید. ما نیز موظّفیم که با همه وجود، قدر این نعمت گرانمایه الهى را بشناسیم و او را مشعل فراراه و سرمشق زندگى سازیم و در همه میدانها بطور کامل به او اقتدا کنیم. 2. یاد خدا پیام آیه دوّم این است که خدا را در همه مراحل و فراز و نشیبها بیاد داشته باشیم، تا او نیز ما را یاد کند. منظور از یاد خدا و ذکر او چیست؟ روشن است که یاد خدا تنها بهزبانآوردن نام مقدّس و پرشکوه او نیست؛ بلکه باید زبان و قلب و جان و تمامى وجود انسان لبریز از یاد خدا باشد. در این حال است که انسان به ارزشها آراسته و از گناه و بیداد پاک و پیراسته مىشود. و هم از این روست که پیامبر(ص) فرمود: «ثلاثٌ لا یطیقها هذه الامّه: المواساة للاخ فى ماله و انصافالنّاس من نفسه و ذکراللّه على کلّ حال، و لیس هو سبحاناللّه والحمد للّه... ولکن اذا ورد على مایحرماللّه علیه خافاللّه تعالى عنده و ترکه.»(297) سه کار بزرگ است که افراد این امّت توان انجامدادن کامل آنها را ندارند؛ امّا در انجامدادن آنها باید بکوشند: 1. مواسات و برابرى با برادران دینى در بهرهورى از نعمتها، 2. رعایت عدالت و انصاف و اداى حقوق مردم با قضاوت شایسته... بین خود و دیگران، 3. یاد خدا بودن در همه فراز و نشیبها؛ و منظور از یاد خدا بودن، ذکر گفتن با زبان نیست، بلکه منظور آن است که اگر دربرابر کار ظالمانه و حرامى قرار گرفتیم، یاد خدا ما را از ورود در آن باز دارد. 3. رمز پیروزى آیه سوّم، درس پایدارى و شکیبایى مىدهد و روشن مىسازد که صبر از مهمترین عوامل موفّقیت و بهروزى فرد و جامعه است. در قرآن شریف، بیش از هفتاد مرتبه از این اصل انسانساز و افتخارآفرین سخن رفته است؛ چرا که همه ارزشها و فضیلتها درپرتو آن بدست مىآید و ازطریق آن حراست مىشود. به همین دلیل است که امیر مؤمنان(ع) فرمود: «و علیکم بالصّبر، فانّالصّبر منالایمان کالرّأس منالجسد...»(298) شما را به شکیبایى سفارش مىکنم؛ چرا که شکیبایى به ایمان، بهمنزله سر است به پیکر: همانگونه که تن بدون سر سودى نخواهد داشت، ایمان بدون صبر نیز بیفایده است. آن وجود گرانمایه، خود در سختترین شرایط به نماز روى مىآورد، و آنگاه این آیه را تلاوت مىفرمود که: «... اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(299). 4. یک اصل جهانشمول پیام دیگر این آیات شریفه این است که به انسان هشدار مىدهد سراسر هستى، صحنه بزرگ آزمایش الهى است؛ چرا که نظام حیات، نظامى بهسمت تکامل و رشد و پرورش است. همه موجودات زنده مسیر رشد و تکامل را طى مىکنند و همه برآنند که تواناییها و استعدادهاى خود را شکوفا و بارور سازند؛ انسان نیز ازطریق همین آزمون ساخته مىشود. از این روست که قرآن شریف، اصل آزمون را اصلى جهانشمول اعلان مىکند(300)، تا آنجا که پیامبران نیز آزمون مىشوند(301)؛ و در این راه، تمامى نعمتها و خیر و شرّ، وسیله آزمون آنان قرار مىگیرد(302). قرآن کریم رمز پیروزى و موفّقیت در این آزمون را ایمان و تقوا و توکّل به خدا و شکیبایى مىداند و به صابران نوید نجات و نیکبختى مىدهد؛ و بدینسان به ما مىآموزد که براى اوج گرفتن به قلّه کمال و جمال، خود را به این ارزشها آراسته سازیم(303).
تفسیر المیزان
[سوره البقرة آیات 153 تا 157]
ترجمه آیات: اى کسانى که ایمان آوردید از صبر و صلاة استعانت جویید که خدا با صابران است (153). و به کسى که در راه خدا کشته شده مرده مگویید بلکه اینان زندههایى هستند ولى شما درک نمىکنید (154). ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را یا با خوف و یا گرسنگى و یا نقص اموال و جانها و میوهها مىآزمائیم، و تو اى پیامبر صابران را بشارت ده (155). یعنى آنهایى را که وقتى مصیبتى بایشان مىرسد میگویند: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) ما ملک خدائیم و بسوى او باز خواهیم گشت (156). اینان مشمول صلواتى از پروردگارشان هستند و ایشان تنها ایشان راه یافتهگانند (157). صفحه 516 بیان [اخبار و اشاره آیات شریفه به مصائب و بلایایى که در نتیجه جهاد و قتال پیش مىآیند] این پنج آیه در سیاق متحد، و جملاتش از نظر لفظ در یک سیاق و از نظر معنا هم بیکدیگر مرتبطند، اول آنها باخر نظر دارد و آخرش باولش، و از اینجا فهمیده میشود که این پنج آیه یکباره نازل شده نه در چند هنگام. و سیاق آن داد مىزند که قبل از نازل شدن دستور جهاد و تشریع آن نازل شده، چون در این آیات از بلائى پیشگویى شده که بعدها مسلمانان با آن روبرو مىشوند و مصائبى را بزودى مىبینند، البته نه هر بلا و مصیبت، بلکه بلاى عمومى که چون سایر بلیات معمولى و همیشگى نیست. آرى نوع انسان مانند سایر انواع موجودات در این نشئه که نشئه طبیعت است، هرگز در افرادش خالى از حوادث جزئى نیست، حوادثى که تنها نظام فرد را در زندگى شخصیش مختل میسازد و یا مىمیرد و یا مریض میشود، یا ترس و گرسنگى و اندوه و محرومیت چرخ زندگیش را از کار مىاندازد، این سنتى است از خدا که همواره در مخلوقات و بندگانش جارى ساخته، چون دار طبیعت دار تزاحم و نشئه نشئه تبدل و تحول است: (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا، براى سنت خدا نه تبدیلى خواهى یافت، و نه تحویلى). «1» و لکن این بلاى فردى هر چند دشوار و بر شخص مبتلاى بدان سنگین است، ولى مانند بلاها و محنتهاى عمومى مهیب و هول انگیز نیست براى اینکه بلاى فردى وقتى به فردى روى مىآورد، صاحب بلا هم در نیروى تعقلش و هم در استوارى عزمش و هم در ثبات نفسش، از قواى دیگر افراد کمک مىگیرد، و اما بلاهاى عمومى که دامنهاش همه جا گسترده مىشود، شعور عمومى را سلب میکند رأى و احتیاط و تدبیر چاره را از هیئت اجتماع مىگیرد و در نتیجه نظام حیات از همه مردم مختل مىشود- و خوف چندین برابر و وحشت متراکم مىگردد، آن چنان که عقل و شعور از کار مىافتد و عزم و ثبات تباه مىگردد- پس بلاى عمومى و محنت همگانى دشوارتر و تلختر است و این حقیقتى است که آیات مورد بحث بدان اشاره دارد. بلائى که در آیات مورد بحث از آن سخن رفته، هر بلاى عمومى نیست وبا و قحطى نیست، بلکه بلائى است عام که خود مسلمانان خود را بدان نزدیک کردهاند، بلائى است که بجرم پیروى از دین توحید و اجابت دعوت حق بدان مبتلا شدند، جمعیت اندکى که همه دنیا و مخصوصا قوم و قبیله خود آنان مخالفشان بودند و جز خاموش کردن نور خدا و استیصال کلمه عدالت و ابطال 1- فاطر آیه 43 صفحه 517 دعوت حق، هدفى و همى نداشتند. و براى رسیدن به این منظور شیطانى خود، هیچ راهى جز قتال نداشتند، براى اینکه سایر راههایى را که ممکن بود مؤثر بیفتد، پیموده بودند، القاء وسوسه و شبهه در میان افراد کردند، فتنه و آشوب براه انداختند، ولى مؤثر واقع نشد و نتیجه نداد، براى اینکه حجت قاطع و برهان روشن در طرف رسول خدا (ص) و مسلمین بود، وسوسه و فتنه و دسیسه کجا مىتواند در مقابل حجت قاطع دوام یابد؟ و دشمن کجا مىتواند به اثر آنها اطمینان پیدا کند؟ پس براى سد راه حق، و اطفاء نور روشن و درخشان دین، بغیر از قتال و استمداد از جنگ و خونریزى راه دیگرى برایشان نماند، این وضعى بود که مخالفین دین داشتند، از طرف دین هم وضع همین طور و بلکه از این روشنتر بود که چارهاى جز جنگ نیست، براى اینکه از آن روزى که انسان در این کره خاکى قدم نهاده، این تجربه را بدست آورده که حق وقتى اثر خود را مىکند که باطل از محیط دور شود. (اول اى جان دفع شر موش کن *** وانگه اندر جمع گندم جوش کن) و موش باطل از بین نمیرود مگر با اعمال قدرت و نیرو. و سخن کوتاه اینکه در آیات مورد بحث بطور اشاره خبر میدهد: که چنین محنتى و بلائى رو به آمدن است، چون در آیات، سخن از قتال و جهاد در راه خدا کرده چیزى که هست این بلا را بوصفى معرفى کرده که دیگر چون سایر بلاها مکروه و ناگوار نیست و صفت سویى در آن باقى نمانده و آن اینست که این قتال مرگ و نابودى نیست، بلکه حیات است و چه حیاتى!! پس این آیات مؤمنین را تحریک مىکند که خود را براى قتال آماده کنند و به ایشان خبر میدهد که بلا و محنتى در پیش دارند، بلائى که هرگز به مدارج تعالى و رحمت پروردگارى و به اهتداء، بهدایتش نمىرسند، مگر آنکه در برابر آن صبر کنند و مشقتهایش را تحمل نمایند، و به ایشان این حقیقت را تعلیم میدهد که باید براى رسیدن به هدف از قتال استمداد بگیرند، مىفرماید: از صبر و نماز استعانت بجوئید، از صبر که عبارتست از خوددارى از جزع و ناشکیبایى و از دست ندادن امر تدبیر، و از نماز که عبارت است از توجه بسوى پروردگار و انقطاع بسوى کسى که همه امور بدست او است.