جَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ
فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ
وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ
وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ
آل عمران آیه 195
پروردگارشان دعایشان را اجابت فرمود که : من کار هیچ مزدوری را از شما،، چه زن و چه مرد همه از یکدیگرید ناچیز نمی سازم پس گناهان کسانی راکه مهاجرت کرده اند و از خانه هایشان رانده شده اند و در راه من آزار دیده اند و جنگیده اند و کشته شده اند ، می زدایم و آنان را در بهشتهایی که در آن نهرها جاری است داخل می کنم این پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.
So their lord accepted their prayer: That I will not waste the work of a worker among you, whether male or female, the one of you being from the other; they, Therefore, who fled and were turned out of their homes and persecuted in My way and who fought and were slain, I will most certainly cover their evil deeds, and I will most certainly make them enter gardens beneath which rivers flow; a reward from Allah, and with Allah is yet better reward.
شان نزول آیه:
نقل شده که امّ سلمه (یکى از همسران رسول خدا) خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداکارى مردان، فراوان بحث شده، آیا زنان هم در این قسمت سهمى دارند؟ این آیه نازل شد و به این سؤال پاسخ گفت. همچنین نقل شده که على (علیه السلام) هنگامى که با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پیامبر و فاطمه دختر زبیر) از مکه به مدینه هجرت کرد، و امّ ایمن یکى دیگر از زنان با ایمان در بین راه نیز به آنها پیوست. که این آیه نازل گردید. همانطور که اشاره کردیم وجود این شان نزولها براى آیه فوق منافاتى با پیوستگى آن با آیات قبل ندارد، همانطور که بین این دو شان نزول نیز منافاتى نیست.
ترجمه ها:
ترجمه فولادوند
پس، پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عملِ هیچ صاحب عملى از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمىکنم پس، کسانى که هجرت کرده و از خانههاى خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شدهاند، بدیهایشان را از آنان مىزدایم، و آنان را در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درمىآورم [این] پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.
ترجمه مجتبوی
پس پروردگارشان آنان را پاسخ داد که من کار هیچ عملکنندهاى از شما را، از مرد یا زن، تباه نکنم برخى تان از برخى دیگرید. پس کسانى که هجرت نمودند و [آنان که] از خانههاى خویش بیرون رانده شدند و [آنان که] در راه من آزار دیدند و [آنان که] کارزار کردند و [آنان که] کشته شدند هر آینه گناهانشان را از ایشان بزدایم و آنان را به بهشتهایى در آورم که از زیر [درختان] آنها جویها روان است تا پاداشى باشد از نزد خدا، و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.
ترجمه مشکینی
پس پروردگارشان دعاى آنها را اجابت نمود که بىتردید من عمل هیچ عملکنندهاى از شما را- از مرد یا زن که همه از یکدیگرید و با هم پیوند دارید- ضایع نخواهم نمود. پس کسانى که هجرت نمودند و از خانههاى خود رانده شدند و در راه من آزار و رنج دیدند و پیکار کردند و کشته شدند، حتما بدىهاى آنها را خواهم زدود و آنها را به بهشتهایى که از زیر (ساختمان و درختان) آنها نهرها جارى است وارد خواهم نمود، که پاداشى است از جانب خدا، و خداست که پاداش نیکو نزد اوست
ترجمه بهرام پور
پس پروردگارشان [دعاى ایشان را] اجابت کرد که من عمل هیچ عاملى از شما را، اعم از مرد یا زن تباه نمىکنم. شما همگى از یکدیگرید. بنابر این کسانى که مهاجرت کردند و از خانههاى خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، بىتردید گناهان آنان را می زدایم و...
تفاسیر:
تفسیر مجمع البیان
ترجمه 190. بیقین در آفرینش آسمانها و زمین، و در پىیکدیگر آمدنِ شب و روز، براى خردمندان نشانههایى [ شگفتانگیز از قدرت آفریدگار هستى] است؛ 191. [ براى] آنان که ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو، خدا را یاد مىکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند. [ و با همه وجود مىگویند:] پروردگارا! [تو] این [جهان و نظام بهتآور آن] را بیهوده نیافریدهاى؛ تو [از هر کار بیهودهاى پاک و ]منزّهى. پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان دار. 192. پروردگارا! بىگمان تو هر که را به آتش [ بدبختى] درآورى، رسوایش ساختهاى. و براى ستمکاران، هیچ یاورى نیست. 193. پروردگارا! بىتردید شنیدیم که فراخوانى، [مردم را] به ایمان فرا مىخواند که: به پروردگارتان ایمان بیاورید! پس ما [ نیز ]ایمان آوردیم. بنابراین اى پروردگار ما! [ اینک که چنین است، ]گناهان ما را بیامرز و بدیهایمان را از ما دور ساز و ما را با نیکان [ و شایستگان ]بمیران! 194. پروردگارا! و آنچه را بر [زبان] پیامآورانت به ما وعده فرمودهاى، ارزانیمان دار؛ و در روز رستاخیز ما را رسوا مگردان. بیقین تو از وعدهات تخلّف نخواهى کرد. 195. پس پروردگارشان به [تقاضاى] آنان پاسخ گفت که من کار شایسته هیچ کارگزارى از شما را - مرد باشد یا زن - تباه نخواهم کرد؛ [چرا که] شما همه از یکدیگرید؛ بنابراین، آن کسانى که هجرت کردند و از شهرشان رانده شدند و درراهِ [دینِ] من آزار دیدند و پیکار کردند و کشته شدند، گناهانشان را از آنان دور مىسازم و آنان را در باغهایى [ از بهشت] که از زیر [ درختان] آن جویبارها روان است، در مىآورم؛ [ این ]پاداشى [ است پرشکوه] از نزد خدا؛ و خداست که پاداش نیکو نزد اوست. نگرشى بر واژهها «لُبّ»: به هر چیز خوب و خالص گفته مىشود؛ و از آنجا که «خرد» بهترین نعمتى است که به انسان ارزانى شده، به آن «لُبّ» گفتهاند. «ابرار»: جمع «برّ» است که با فتح «با» بهمفهوم «خشکى و زمین گسترده»، با کسر آن، بهمعناى «پیوند با نزدیکان» و «کارهاى شایسته»، و با ضمّ آن، بهمفهوم «گندم» است. «اضاعه»: تباهساختن و نابود کردن. «هاجر»: از «هجرت» برگرفته شده و به معناى «دورى و جدایى گزیدن» است؛ به عکس پیوند و نزدیکى. شکوه و معنویت این آیات همه آیات قرآن، ارزنده و انسانسازند؛ چرا که پیام خدا و برنامه نجاتبخش زندگى از سوى او را به آدمى منتقل مىکنند امّا برخى، شکوه و معنویت ویژهاى دارند که از آن جمله آیات مورد بحث مىباشند؛ براى نمونه: 1. امیر مؤمنان از پیامبر گرامىآورده است که آن گرانمایه عصرها و نسلها، هنگامى که در دل شب از خواب برمىخاست، به آسمان مىنگریست و این آیات را زمزمه مىکرد که: ان فى خلقالسماوات والأرض... 2. و نیز روایت کردهاند که آن حضرت پس از فرود این آیات فرمود: واى بر آنان که این آیات را بخوانند و در آنها نیندیشند، ویل لمن قرئها و لم یتفکر فیها. 3. و پیشوایان نور سفارش کردهاند که رهروان راه آنان، بههنگام برخاستن براى نماز شب، این آیات پنجگانه را با تفکّر بخوانند؛ و پس از نماز بامدادى نیز به تلاوت آنها بپردازند. 4. از ششمین امام نور آوردهاند که فرمود: پیامبرگرامى شبها هنگامى که از خواب برمىخاست، به آسمان نیلگون چشم مىدوخت و این آیات را زمزمه مىکرد. آنگاه مسواک مىزد و وضو مىساخت. سپس به مسجد مىرفت و چهار رکعت نماز طولانى مىخواند. و به خانه باز مىگشت؛ و باز هم به آسمان نظاره مىکرد و این آیات را تلاوت مىکرد... و دگرباره به مسجد مىشتافت و بسان بار نخست، چهار رکعت نماز طولانى مىخواند؛ آنگاه به خانه برمىگشت و مىخوابید؛ و دگرباره بیدار مىشد و این آیات را زمزمه مىکرد. و براى بار سوّم، بعد از مسواک کردن و وضوساختن، به مسجد مىرفت و نماز شفع و وتر مىخواند؛ آنگاه براى نماز بامدادى آماده مىشد... تفسیر راهى نزدیک براى شناخت خدا در آیه پیش، از فرمانروایى خدا بر کرانتاکران هستى سخن رفت؛ و اینک در آیات، دلایل آن به تابلو مىرود: «انّ فى خلقالسّماوات والارض و اختلافاللّیل والنّهار لآیاتٍ لاولىالالباب» بیقین در آفرینش شگفتیهاى آسمان و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانهها و دلیلهایى روشن بر یکتایى خدا و قدرت او براى خردمندان است. یک پرسش: آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، چگونه بر یکتایى خدا و قدرت وصفناپذیر و دانش و فرزانگى او رهنمون است و خردمندان را بهسوى آن پدید آورنده توانا راه مىنماید؟ پاسخ 1. زمین و آسمان و پدیدههاى رنگارنگ موجود در آنها، پیوسته در معرض حوادث و دگرگونىاند. این تغییرها، ما را به این حقیقت راه مىنمایند که همه اینها حادث و پدیدهاند و هر پدیده جدیدى، بناگزیر پدیدآورندهاى دارد؛ بعنوان مثال: زمین روزگارى دوران کودکى خویش را مىگذرانده و اینک در مرحله جوانى بسر مىبرد و بىتردید پس از مدّتى به پیرى و فرسودگى مىرسد و آنگاه عمرش پایان مىیابد، همین گونه خورشید، ستارگان، ماه و پدیدههاى دیگر. بنابراین آفریدگار و گردانندهاى توانا و بىهمتا در وراى این دگرگونیها است که کرانتا کران هستى را آفریده و آن را تدبیر مىکند و آن خداى یکتاست. 2. شگفتیها و نظامهاى دقیق و تحوّلات حسابشدهوبینهایت وصفناپذیرى که در جاىجاى آسمان و زمین درجریان است، همه بر پدیدآورنده و تدبیرگرى دانا و آگاه دلالت دارد؛ چرا که وجود پدیدههاى منظم و استوار و حساب شده، جز از گردانندهاى دانا و نظامبخش و فرزانه نمىتواند سرچشمه گیرد، همانگونه که پیدایش و آفرینش، جز از قدرتى توانا نشاید. و بدینسان، آیه شریفه ما را به دانش و قدرت وصفناپذیر خداوند رهنمون مىشود. 3. با ژرفنگرى بر پدیدهها مىتوان دریافت که آفریدگارِ این نظام شگرف و این پدیدهها، خود آغازگر بىآغاز است و فرجام همه امور بهدست اوست و خود بىپایان است؛ چرا که، اگر او نیز پدیده بود، از آغاز نبود تا پدید آورد، پس باید پدیدآورندهاى مىداشت. در نتیجه، این بحث، به تسلسل مىانجامید که بىاساس است. 4. با نگرش بر گردش منظّم شب و روز که میلیونها سال مطابق قانونى حسابشده جریان دارد و بىنظمى و رویداد بدون برنامه و حساب را در آن راهى نیست، به این واقعیت رهنمون مىشویم که تدبیرگر این نظم شگرف و این برنامه دقیق و هدفدار، آفریدگار و گردانندهاى توانا و دانا است که ناتوانى و خطا و آفتهاى دیگر بشرى در ساحت مقدّس او راه ندارد و از آنچه شرکگرایان مىگویند و وصف مىکنند، پاک و منزّه است. منطق توحید گرایان خردمند در دومین آیه مورد بحث مىفرماید: «الّذین یذکروناللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلقالسّماوات و الارض» نظام شگفتانگیز و هدفدارى که بر کران تا کران هستى، از ناچیزترین ذرّات تا عظیمترین کهکشانها و پدیدههاى گوناگون ، حاکم است، به گونهاى است که خردمندان را به خود جلب مىکند و آنان افزون بر شناخت آفریدگار و تدبیرگر این جهان شگرف و استدلال بر دانایى و قدرت و گردانندگى وصفناپذیر او، در همه حالات و شرایط، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، و به اعتقاد برخى در اوج سلامت یا بیمارى و در نماز و نیایش یا حالت عادى، خدا را یاد مىکنند. و بر آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند و از این راه به یکتایى خدا و کمال و قدرت و علم وصف ناپذیر او پى مىبرند. «ربّنا ماخلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذابالنّار» و آنگاه با همه وجود مىگویند: پروردگارا! تو این جهان شگرف و عظیم را بدون برنامه و هدف نیافریدهاى؛ و هدفدارى این جهان و مصلحتى که در پیدایش هر یک از پدیدهها درنظر داشتهاى، نشانى بر یکتایى و دانایى و فرزانگى توست. تو پاک و منزّهى از اینکه کار بیهودهاى انجام دهى. جهان را براى روى آوردن آدمیان بهسوى آفریدگار هستى و انسانها را براى پرستش و بندگى و پیمایش راه کمال و نجات از انحطاط و عذاب آفریدهاى. پس در پرتو مهر خود، ما را از عذاب آتش دوزخ در امان دار. آیه شریفه نشاندهنده آن است که کفر و گمراهى و زشتى، آفریده خدا نیست؛ چراکه تمامى اینها از دیدگاه همه خردمندان و دانشوران، باطل و بیهوده است و خدا از بیهودهکارى پاک و منزّه است. * * * در ادامه آیات مىفرماید: «ربّنا انّک من تدخلالنّار فقد اخزیته» در تفسیر این جمله از آیه شریفه، چند نظر ارائه شده است: 1. بهاعتقاد عدّهاى از مفسّران؛ تفسیر آیه این است که: «پروردگارا! هر که را تو در آتش درآورى، براستى رسوایش ساختهاى». که در اینصورت، «اخزیته» از مادّه «خزى» برگرفته شده است. 2. و بهعقیده برخى، «او را نابود کردهاى». 3. و از دید پارهاى، «او را در موقعیت و شرایطى قرار دادهاى که شرمنده و خجلتزده است». که در این تفسیر، «اخزیته» از ریشه «خزایه» بهمعناى «استحیاء» برگرفته شده است. در تأویل این آیه مبارکه نیز بحث هست: 1. جمعى گفتهاند: منظور از «خوارساختن آنان»، گرفتار کردن آنان در عذاب ابدى است. 2. گروهى برآنند که مقصود از آن، واردساختن آنان به دوزخ است. به نظر ما، دیدگاه دوّم قویتر است؛ چرا که واژه «خزى» بهمعناى «خوارى» و در آیه شریفه بهمفهوم «رسوا ساختن» است و این واقعیت که ما عفو گناهکاران را درست مىدانیم، با دیدگاه دوّم سازگارتر است، زیرا آنچه باعث خوارى گناهکار است، ورود به دوزخ است، نه ماندگار بودن در آن. امّا کسانى که آن را بهمفهوم شرمندگى گرفتهاند، مىگویند: باید گناهکار در آتش ماندگار باشد، تا شرمنده و خجلتزده شود. «و ما للظّالمین من انصارٍ» و براى بیدادگران، هیچ یار و یاورى نخواهد بود، نه کسى مىتواند با وسایل طبیعى آنان را از عذاب نجات بخشد و نه با قهر و غلبه و نیرو. با این بیان، آیه شریفه نشانگر این واقعیت است که تنها راه نجات گناهکار، بخشایش خدا و یا شفاعت پیامبر و امامان نور است؛ چرا که شفاعت، تنها به اذن خداست و از راه خضوع و تضرّع به بارگاه خدا و لطف او انجام مىپذیرد، نه از راههایى که آیه شریفه نفى مىکند. از پیامبر گرامى نقل کردهاند که در روز رستاخیز به گناهکارانى که درخور شفاعتند، برخورد مىکند و آنان از او شفاعت مىجویند و او از بارگاه خداوند نجات آنان را مىطلبد و خدا به احترام پیامبرش، آنان را از دوزخ نجات مىدهد و به بهشت رهنمون مىشود. همچنین «ابوسعید خدرى» از آن حضرت روایت کرده است که در روز رستاخیز، گروههایى به آتش دوزخ وارد مىشوند؛ آنگاه پس از مدتى، به شفاعت پیامبر که بهاذن خدا صورت مىگیرد، با گوشتهاى بریان از دوزخ نجات مىیابند و در نهرى بهنام نهر حیات فرو مىروند و گوشت جدید در بدنشان مىروید... این روایت و نظیر آن بسیار است که «بخارى» و «مسلم» نیز آنها را در کتاب خود نقلکردهاند و همه آنها بر عفو گناهکاران از گناهان کبیره - به لطف و بخشایش خدا و نیز شفاعت پیامبر و امامان نور به اذن خدا دلالت دارند. * * * در چهارمین آیه مورد بحث ادامه نیایش آنان را ترسیم مىکند که: «ربّنا انّنا سمعنا منادیاً یُنادى للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا» پروردگارا! ما شنیدیم که فراخوانى بهسوى ایمان فرا مىخواند که: هان اى مردم! به پروردگار خود ایمان آورید. پس ما نیز ایمان آوردیم. بهعقیده گروهى از مفسّران، منظور از ندا کننده بهسوى توحیدگرایى و یکتاپرستى، پیامبر گرامى، و بباور پارهاى دیگر، قرآن شریف است؛ چرا که نداى پیامبر را همگان نمىشنوند، امّا نداى قرآن را همه عصرها و نسلها مىشنوند. «ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّرعنّا سیّئاتنا و توفّنا معالابرار» پروردگارا! پس گناهان ما را بیامرز و با کیفرت در روز رستاخیز، ما را رسوا مساز و بدیهاى ما را بزداى و ما را در زمره خوبان و نیکان بمیران و با آنان محشور ساز. * * * در پنجمین آیه مورد بحث مىفرماید: «ربّنا و آتنا ماوعدتنا على رسلک و لاتخزنا یومالقیامه انّک لاتخلفالمیعاد» پروردگارا! و هر آنچه را از پاداش به زبان پیامآورانت وعده فرمودى، به ما ارزانى دار و ما را در روز رستاخیز بهسبب لغزشهایمان در دنیا رسوا مساز. تو بهشت پرطراوت و زیبا را به خوبان و ایمانآوردگان وعده فرمودى؛ و ما ایمان داریم که تو در وعدهات تخلّف نمىورزى. درخواست وفاى به عهد با اینکه ایمانآوردگان به این حقیقت ایمان قلبى دارند که خداوند از وعدهاش تخلف نمىورزد، چرا چنین درخواستى را مطرح مىکنند؟ پاسخهایى که به این پرسش دادهاند، بهشرح زیر است: 1. این درخواست تنها براى نیایش و راز و نیاز و در مقام بندگى است و با شناخت آنان ناسازگار نیست. 2. درست است که سخن بصورت درخواست است؛ امّا واقعیت آن از وفاى به عهد آفریدگار هستى خبر مىدهد و با ایمان و شناخت سازگار است. 3. مفهوم این درخواست آن است که «ما را از کسانى قرار ده که بهشت را به آنان وعده فرمودهاى». که با این بیان، جمله در مقام دعا و درخواست ادا شده است. 4. جمعى را اعتقاد بر آن است که ایمانآوردگان از شور و شوقى که به مهر و یارى خدا داشتند، از بارگاه او درخواست مىکردند که در وفاى به وعدهاش در پیروزساختن آنان بر کفرگرایان شتاب ورزد؛ چرا که آنان به اصل وعده یارى و وفاى به آن ازسوى خدا ایمان داشتند، امّا از آنجا که پروردگار براى این یارىرسانى موعدى مقرّر نفرموده بود، تقاضاى سرعت در اداى عهد را داشتند. گفتنى است که این دیدگاه، از «طبرى» است. او عقیده دارد که آیه شریفه درمورد مهاجران است؛ و آنان بودند که رو به بارگاه خدا مىگفتند: «پروردگارا! ما بردبارى و صبر تو را نداریم؛ پس یارىات را زودتر براى ما فرو فرست و ما را بر بیدادگران پیروز فرما» طبرى براى تأیید دیدگاه خویش، آیه بعد را ذکر کرده که درحقیقت پاسخ تقاضاى آنان است. یک قانون جهانشمول در آیات پیش منطق خردمندانِ ژرفنگر و باایمان به همراه خواستههایشان از بارگاه خدا طرح شد، اینک قرآن در این آیه شریفه از پذیرفته شدن آن خواستهها خبر مىدهد: «فاستجاب لهم ربّهم انّى لااضیع عمل عاملٍ منکم من ذکرٍ او انثى بعضکم من بعض ٍ پس پروردگارشان دعاى آنان را پاسخ داد و فرمود: من هرگز پاداشِ عملِ نیک هیچ انجامدهندهاى از شما را تباه نمىسازم و این قانون من جهانشمول است و تفاوتى میان زن و مرد نیست؛ زن و مرد، هردو به پاداش عملکرد شایسته خود خواهند رسید. زیرا همه شما پیرو یک آیین و طرفدار یک پیامبر و کتاب هستید و در دیندارى و پیروزى بر کفر و عمل به مقرّرات و دوستى و مهر متقابل، از یکدیگرید. این جمله از آیه شریفه، مردم را به نیایش و دعا تشویق مىکند و نشاندهنده آن است که اینگونه دعا و نیایش با خدا و ارتباط گرم و دوستانه با آفریدگار هستى، یکى از راههاى پرستش شایسته و بایسته خدا و بندگى اوست. «فالّذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا» پس آنان که به مدینه هجرت کردند و نزدیکان شرکگراى خود را رها ساختند و یا ازسوى آنان از شهر و دیار خویش رانده شدند و درراه دین و فرمانبردارى از من اذیّت و آزار دیدند، و در راه من پیکار کردند و به شهادت نائل آمدند، مهر من شامل حال همه آنان خواهد شد. «لا کفّرنّ عنهم سیّئاتهم» نخست اینکه همه بدیها و گناهانشان را از کارنامه آنان مىزدایم و آمرزش و رحمت خود را نثارشان مىکنم. از این جمله چنین برمىآید که لغو کیفر گناهکاران و آمرزیدن آنان، بهجهت فزونبخشى خداست؛ و گرنه عدالت او، به کیفر آنان حکم مىکند. «و لا دخلنّهم جنّاتٍ تجرى من تحتهاالانهار» و آنان را در باغهایى از بهشت که از زیر درختان آنها جویبارها روان است، وارد مىسازم. «ثواباً من عنداللّه واللّه عنده حسنالثّواب» این پاداشى است که دربرابر ایمان و عمل شایسته و فداکارى آنان درراه حق و عدالت ازجانبِ خدا به آنان ارزانى مىشود؛ و پاداش نیکو نزد خداست. آرى؛ بهترین پاداشها براى شایستگان نزد اوست؛ پاداشهایى که نه وصفشدنى است، نه به قلبى خطور کرده و نه چشمى آن را دیده است. دستهاى از مفسّران در تفسیر «حسنالثّواب» گفتهاند که منظور از آن، پاداش جاودانه و خالص و عظیمى است که نه کاهش و کاستى مىپذیرد و نه کدورت و کهنگى به آن راه دارد و نه خسته کننده است. پرتوى از آیات آیاتى که گذشت، ابتدا چکیدهاى از شناخت و ایمان، برنامه زندگى و خواستههاى خردمندان باایمان و ژرفنگر را ترسیم نموده، و آنگاه فرجام نیکوى زندگى آنان و پاداش خدا به این گرایش متفکّرانه و عمل شایسته و نیایش و زندگى برمبناى ارتباط با خدا را به تابلو مىبرد که بسیار آموزنده است؛ براى نمونه: 1. این آیات پیش از هر چیز این درس را مىدهد که روشنترین راه شناخت خدا، تأمّل متفکّرانه و حقجویانه در زمین و آسمان و پدیدههاى رنگارنگ موجود در آنها و تعمّق درمورد آفرینش و آفریدگار آنهاست. در اینجاست که هر انسانى به ظرفیت اندیشهاش، از این جهان هستى و از این اقیانوس بیکرانه، بهرهاى مىگیرد و از سرچشمه پاک اسرار آفرینش سیراب مىشود. ان فى خلقالسماوات وألارض... 2. دومیّن درس این آیات، این واقعیت است که تنها شناخت متفکّرانه و استدلال، به خودى خود کافى نیست؛ بلکه در این راه باید با شور و شوق و عشق به آفریدگار هستى پیش رفت و با او ارتباط دوستانه برقرار ساخت. پرستش، نیایش و دعا، لطیفترین جلوههاى دوستى با خدا هستند؛ و تنها در اینصورت است که نهال ایمان به شکوفه و گل و میوه مىنشیند و بارور مىشود و انسان را، مرد ایمان و عمل شایسته مىسازد، الذّین یذکرونالله... 3. ثمره دیگر این ایمان به مبدأ و معاد، و یاد خدا و عمل شایسته، برآمدن دعاها و خواستهها، زدودهشدن لغزشها از پرونده عمل، روسفیدى در روز رستاخیز و ورود به بهشت، و دریافت پاداش پرشکوه ابدى از آن جمله است.
[سوره آلعمران (3): آیات 190 تا 199] ترجمه آیات همانا در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز روشن، دلایلى است براى خردمندان (190). آنهایى که در هر حالت (ایستاده و نشسته و خفتن) خدا را یاد کنند و دائم فکر در خلقت آسمان و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهاى، پاک و منزهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار (191). اى پروردگار ما، هر که را تو در آتش افکنى او را سخت خوار کردهاى و او ستمکار بوده و ستمگران را هیچ کس یارى نخواهد کرد (192). پروردگارا ما چون صداى منادیى را که خلق را به ایمان مىخواند شنیدیم اجابت کردیم و ایمان آوردیم، پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان محشور گردان (193). پروردگارا ما را از آنچه به رسولان خود وعده دادى نصیب فرما و از آن محروم مگردان که وعده تو هرگز تخلف نخواهد کرد (194). پس خدا دعاهاى ایشان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هیچ کس از مرد و زن را بى مزد نگذارم (چه آنکه همه در نظر خدا یکسانند بعضى مردم بر بعض دیگر برترى ندارند، مگر به طاعت و معرفت) پس آنان که از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شده و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند، همانا بدیهاى آنان را (در پرده لطف خود) بپوشانیم و آنها را به بهشتهایى در آوریم که زیر درختانش نهرها جارى است، این پاداشى است از جانب خدا و نزد خدا است پاداش نیکو (یعنى بهشت و ملاقات خدا) (195). ترا دنیا مغرور نکند (و غمگین نشوى) آن گاه ببینى کافران شهرها را به تصرف آوردهاند (196). دنیا متاعى اندک است و پس از این جهان منزلگاه آنان جهنم است و چقدر آنجا بد آرامگاهى است (197). لیکن آنان که خدا ترس و با تقوا شدند منزلگاهشان بهشتهایى است که زیر درختانش نهرها جارى است و بهشت منزل جاودانى آنها است در حالى که خدا بر آنها خوان و سفره احسان خود را گسترده و آنچه نزد خدا است براى نیکان از هر چیز بهتر است (198). همانا برخى از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و کتاب آسمانى شما و هم کتاب آسمانى خودشان ایمان آورند در حالتى که مطیع فرمان خدا بوده و آیات خدا را به بهایى اندک نفروشند. آن طایفه، اهل کتاب را نزد خدا پاداش نیکو است (که هر نیک و بد را جزائى مسلم است) و البته خدا حساب خلق را سریع و آسان خواهد کرد (199). ______________________________________________________ صفحهى 136 بیان آیات این آیات به منزله خلاصهگیرى از بیان حال مؤمنین و مشرکین و اهل کتاب است که شرح حالشان در این سوره آمده بود، به این بیان که مىفرماید حال ابرار نیکان از مؤمنین ذکر خداى سبحان و تفکر در آیات او و پناه بردن به دامن او از عذاب آتش و در خواست مغفرت و جنت است، خداى تعالى هم خواستهشان را بر آورد و به زودى نیز بر مىآورد (این حال عمومى ایشان است)، و اما کسانى که کافر شدند حالشان این است که در دنیا در میان متاعى قلیل مىلولند و در آخرت جایگاهى آتشین دارند. پس وضع مؤمنین را نباید با وضع کفار مقایسه کرد، دسته سوم اهل کتابند که از کفار استثنا شدهاند، البته نه همه آنها بلکه افرادى که از حق پیروى مىکنند که چنین کسانى با مؤمنین هستند. " إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ..." گویا مراد از" خلق" کیفیت وجود و آثار و افعال از حرکت و سکون و دگرگونیهاى آسمان و زمین باشد نه پیدایش آنها، در نتیجه خلقت آسمانها و زمین و اختلاف لیل و نهار مشتمل بر بیشتر آیات محسوسه خداى تعالى است و ما بیان بیشتر این معنا را در سوره بقره آیه 164 و در تفسیر آیه هفتم همین سوره گذراندیم و نیز معناى اولى الالباب را بیان کردیم. " الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً ..." یعنى کسانى که خداى تعالى را در همه احوال یاد مىکنند (چه در حال قیام و چه قعود و چه دراز کشیده) و اما معناى ذکر و تفکر قبلا گذشت و حاصل معناى دو آیه این است: نظر کردن و اندیشیدن در آیات آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز در نظر کننده و اندیشنده ذکر دائمى از خدا را پدید آورد و در نتیجه صاحبان این نظر و اندیشه دیگر در هیچ حالى خدا را فراموش نمىکنند، و نیز باعث مىشود که در خلقت آسمانها و زمین تفکر کنند، و به این وسیله متوجه شوند که خداى تعالى بزودى آنان را مبعوث خواهد کرد، و به همین جهت از خداى تعالى درخواست رحمتش را نموده و از او مىخواهند وعدهاى را که داده، در حق آنان تحقق بخشد. " رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا ..." در این جمله، با کلمه" هذا" (با اینکه مفرد مذکر است) اشاره شده به آسمانها و زمین، با اینکه" السماوات" جمع و مؤنث است، و این به خاطر آن بوده که غرض در این ______________________________________________________ صفحهى 137 مناجات اشاره به یک یک آسمانها جداى از هم نبوده بلکه اشاره به جهت جامع آنها، یعنى مخلوقیت آنها بوده و آسمانها و زمین در مخلوق بودن واحدند، و این اشاره نظیر اشارهاى است که در حکایت کلام ابراهیم (ع) آمده، آنجا که فرمود:" فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ" «1» که این اشاره به جرم خورشید بدان جهت که خورشید است، نشده، چون ابراهیم هنوز خورشید را نشناخته بود، و اسمش را هم نمىدانست، که چیست بلکه بدان جهت اشاره شده که شیء است از اشیا. و کلمه" باطل" به معناى هر چیزى است که در آن هدفى و غرضى معقول نباشد و به قول خداى تعالى در مثال سیل و کف آنجا که مىفرماید:" فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ" «2»، و به همین جهت اندیشمندان بعد از آنکه باطل را از عالم خلقت نفى مىکنند، این معنا برایشان کشف مىشود که پس بطور مسلم مردم براى جزا دوباره محشور خواهند شد، و در آن عالم ستمگران کیفر خواهند دید، آن هم کیفرى خوار کننده، که همان آتش باشد، و ممکن نیست کسى یا عاملى این کیفر را و مصلحت آن را باطل و یا رد کند، چون بدون حشر مساله خلقت، باطل خواهد شد، پس این است معناى اینکه مىگویند" فَقِنا عَذابَ النَّارِ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ". " رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ..." منظور از منادى در این آیه شریفه رسول اللَّه (ص) است که بشر را به سوى ایمان ندا کرد،" أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ"، این جمله همان ندا را تفسیر مىکند، پس کلمه" ان"، ان تفسیرى است،" فامنا"، و چون با این کلمه اظهار ایمان کردند و در باطن این کلمه همه معارف الهى نهفته است، چون رسولى که به وى ایمان آوردند از ناحیه خدا به ایشان خبرهایى داده و از پارهاى امور از قبیل گناهان و بدیها و مردن در حال کفر و گناه ترسانیده بود و به پارهاى امور از قبیل مغفرت و رحمت خدا و جزئیات زندگى آن بهشتى که وعدهاش را به بندگان مؤمن خود داده تشویق کرده بود، به همین جهت بعد از آنکه گفتند:" فامنا" دنبالش درخواست کردند که خدایا ما را بیامرز،" فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا- و گناهان ما را از ما بریز"" وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا- و ما را با ابرار و نیکان که وعده چنان بهشتى به ایشان دادهاى بمیران" و نیز درخواست _______________ (1) آن گاه که آفتاب را دید که بر آمد گفت: این پروردگار من است چون این بزرگتر است." سوره انعام: 78". (2) باطل چون کف است که با خشک شدن از بین مىرود." سوره رعد آیه: 17". ______________________________________________________ صفحهى 138 کردند که خدایا آن وعده بهشت و رحمتى که دادهاى و رسولانت به اذن خودت ضمانتش را کردند در حق ما منجز بفرما. پس معناى جمله:" عَلى رُسُلِکَ" این است که خدایا آن وعدهاى که بر رسولانت حمل کردى (و بر رسولانت نیروى تحمل بار رسالت دادى)، و رسولان هم آن وعده را از طرف تو ضمانت کردند، در حق ما منجز فرما، و معناى جمله:" وَ لا تُخْزِنا ..." این است که خدایا وعدهات را خلف مکن، که اگر چنین کنى، بیچاره مىشویم، و لذا دنبالش فرمود:" إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ". از آیات مورد بحث این معنا روشن گردید که صاحبان این مناجات اعتقاد به خدا و روز جزا و مساله نبوت انبیا را به طور اجمال از راه نظر کردن به آیات آسمانى و زمینى به دست آوردند، و اما ایمان به جزئیات احکامى که پیامبر اسلام آورده از راه ایمان به رسالت رسول خدا (ص) به دست آوردند، پس صاحبان این مناجات بر طریق فطرتند، و هر حکمى را که فطرت کند به سمع و طاعت پذیرفتند." فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ ..." تعبیر به کلمه" رب" و اضافه کردن آن بر ضمیر صاحبان مناجات، دلالت بر ثوران و فوران رحمت الهى دارد، و نیز دلالت دارد بر اینکه خداى سبحان در اثر فوران رحمتش رحمت خود را عمومیت داده، مىفرماید: بطور کلى عمل هیچ عاملى از شما را ضایع نمىگرداند، پس در درگاه خدا فرقى نیست بین عملى و عمل دیگر، و عاملى و عامل دیگر. بنا بر این پس اینکه در مقام تفریع فرمود:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا ..." خواست تا در مقام تفصیل اعمال صالحه بر آید و ثواب هر یک را تثبیت کند، و کلمه" واو" در فواصل آیه براى همین تفصیل است، نه اینکه بخواهد فاصلهها را جمع کند، (کلمه واو گاهى براى تفصیل استعمال مىشود و گاهى براى جمع) تا کسى خیال کند که آیه شریفه فقط در مقام شمردن ثواب شهیدان از مهاجرین است. و این آیه شریفه با این حال تنها اعمال نیکى را که در این سوره به آن ترغیب نموده نام مىبرد، یعنى ایثار دین بر وطن، تحمل اذیت در راه خدا و جهاد در راه او، [استعمال کلمه هجرت در دورى گزیدن از گناه] و ظاهرا مراد از" مهاجرین" در جمله:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا" معنایى است عمومى که شامل مهاجرت و دورى از شرک و هم دورى از فامیل و هم دورى از گناه مىشود، چون اولا کلمه" هاجروا" را مطلق آورده و ثانیا در مقابل آن مساله اخراج از دیار را ذکر کرده که همان هجرت به معناى اخص است و ثالثا دنبال مساله هجرت فرموده:" لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ ..."، و کلمه سیئات در ______________________________________________________ صفحهى 139 اصطلاح قرآن کریم به معناى گناهان صغیره است، پس معلوم مىشود که مراد از مهاجرین کسانى هستند که از گناهان کبیره اجتناب و یا توبه مىکنند، و خدا هم از گناهان صغیره آنان صرفنظر مىکند (دقت بفرمائید). [کامروایى و بهروزى کفار فریبتان ندهد] " لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ..." این جمله به منزله بر طرف کردن ایرادى است که ممکن است کسى بکند، و بگوید وقتى حال مؤمنین چنین حالى باشد قهرا باید کافران نقطه مقابل آن را داشته باشند، با اینکه مىبینیم کفار عیشى مرفه و حیاتى پر زرق و برق و معاشى فراوان دارند، در پاسخ خطاب به رسول گرامیش فرموده:" لا یغرنک .." و مقصودش توجه دادن عموم مردم است به اینکه از تقلب کفار در بلاد و از اینکه به اصطلاح همه جا خرشان مىرود فریب نخورند که کفار هر چه دارند متاعى است قلیل و بى دوام. " لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ ..." کلمه" نزل" به معناى طعام و شراب و سایر ما یحتاجى است که براى مسافر قبل از آمدنش فراهم مىکنند و مراد از کسانى که چنین وضعى دارند، ابرار است، بدلیل آخر آیه که مىفرماید: آنچه نزد خدا است بهتر است براى ابرار و نیکان، و همین مؤید گفتار ما است که گفتیم آیه قبلى در مقام رفع و پیشگیرى از یک توهم بیجا است. " وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..." مراد از این آیه این است که بعضى از اهل کتاب در حسن ثواب با مؤمنین شریک هستند و غرض از گفتن این معنا آن است که بفرماید سعادت اخروى جنسیه نیست تا منحصر به یک طبقه و یا دودمان باشد و اهل کتاب به آن نرسند هر چند که ایمان هم بیاورند بلکه داشتن و نداشتن آن دایر مدار ایمان به خدا و به رسولان او است، اگر آنها هم ایمان بیاورند جزء مؤمنین مىشوند و با آنان یکسانند. در این آیه خداى تعالى آن صفت نکوهیده را که در آیات قبل اهل کتاب را به خاطر آن ملامت و مذمت مىکرد یعنى صفت تفرقه بین رسولان خدا را از این دسته اهل کتاب نفى کرده در آنجا مىفرمود اهل کتاب بین رسولان خدا فرق گذاشتند و میثاق خدا را کتمان کردند، یعنى عهدى که سپرده بودند تا آیات خدا را بیان کنند از یاد بردند و آیات خدا را بیان نکردند تا با این کتمان خود، بهاى اندکى به دست آورند و در آیه مورد بحث در باره این دسته از اهل کتاب مىفرماید: هم بدانچه بر شما نازل شده ایمان دارند و هم بدانچه بر اهل کتاب نازل شده و خلاصه کلام اینکه در برابر خداى تعالى خاشعند، و نمىخواهند با آیات خدا منافع مادى بى ______________________________________________________ صفحهى 140 ارزش را به دست آورند. بحثى فلسفى و یک مقایسه [(بین مقام زن در اسلام و در آئینهاى دیگر)] مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهرند، جوهرى که نامش انسان است، چون تمامى آثارى که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلى از قبیل سخاوت، شجاعت، علم خویشتن دارى و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است) آنهم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضى از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن) از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولى صرف شدت و ضعف در بعضى از صفات انسانیت، باعث آن نمىشود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست. و با این بیان روشن مىشود که رسیدن به هر درجه از کمال که براى یک صنف میسر و مقدور است براى صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکى از مصادیق آن استکمالهاى معنوى، کمالاتى است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مىشود، با این بیان کاملا روشن مىشود که در افاده این بحث، بهترین کلام و جامعترین و در عین حال کوتاهترین کلام همین عبارت:" أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ" است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامى که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن مىگردد که قرآن کریم در چه سطحى است و تورات در چه افقى!. در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم (من با کمال توجه بسیار گشتم) تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنى جهالت و حماقت و جنون چیست، و کجا است؟ دیدم از مرگ بدتر و تلختر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که مىگوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا مىکنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمىکنم. بیشتر امتهاى قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دستپرورده شیطان مىدانستند، و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند که زن داراى نفس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست و حتى در سال 586 میلادى در فرانسه کنگرهاى تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان است یا خیر ______________________________________________________ صفحهى 141 بحث کنند!، بعد از بگومگوها و جر و بحثهاى بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانى مستقل، بلکه انسانى است مخصوص خدمت کردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانى شمرده نمىشد، و خواننده عزیز اگر در این باب به کتابهایى که در باره آراء و عقاید و آداب ملتها نوشته شده مراجعه کند به عقایدى عجیب بر مىخورد. بحث روایتى [(در باره تفکر در خلق خدا و شان نزول آیات گذشته)] در الدر المنثور است که ابو نعیم در کتاب حلیه خود از ابن عباس روایت آورده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: در خلق خدا تفکر کنید ولى در خود خدا تفکر مکنید «1». مؤلف قدس سره: در الدر المنثور این معنا را به طریقى دیگر از عدهاى از صحابه از قبیل عبد اللَّه بن سلام و ابن عمر از آن جناب نقل کرده، و از طرق شیعه «2» نیز این روایت نقل شده، و منظور از تفکر در خود خدا و یا بنا به روایتى دیگر تفکر در ذات خدا، تفکر در کنه ذات او است که خود خداى تعالى در کلام مجیدش فرمود:" وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً" «3» یعنى خلق نمىتواند احاطه علمى به خدا پیدا کند، (دلیلش هم بسیار بدیهى است و آن این است که مخلوق گنجایش درک خالق را ندارد، او در باره خدا هر تصورى بکند مخلوق خودش است نه خالقش)، و اما صفات خداى تعالى قرآن کریم بهترین شاهد است بر این که مىتوان خداى تعالى را از راه صفاتش شناخت، و نه تنها مىتوان بلکه در آیاتى بسیار تشویق به این کار نیز شده است «4». و در همان کتاب است که ابو الشیخ در کتاب عظمت از ابى هریرة روایت آورده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: یک ساعت تفکر و اندیشیدن از شصت سال عبادت کردن بهتر است «5». _______________ (1) الدر المنثور ج 2 ص 110. (2) الکافى ج 1 ص 92 باب النهى عن الکلام فى الکیفیة و توحید صدوق ص 454 باب النهى عن الکلام و الجدال و المراء فى اللَّه عز و جل. (3)" سوره طه آیه: 110". (4) الدر المنثور ج 2 ص 110. (5) الدر المنثور ج 2 ص 111. ______________________________________________________ صفحهى 142 مؤلف قدس سره: و در بعضى از روایات «1» آمده: بهتر است از عبادت یک شب، و در بعضى دیگر آمده: عبادت یک سال، و این معنا از طرق شیعه نیز روایت شده «2». و از طرق اهل سنت این نیز روایت شده که آیه:" فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ" در باره ام سلمه نازل شده، که به رسول خدا (ص) عرضه داشته بود: یا رسول خدا چرا نشنیدم خداى تعالى از هجرت زنان یارى کرده باشد؟ در پاسخ از گلایه او این آیه نازل شد که خلاصه" من عمل هیچ عاملى را ضایع نمىگردانم چه مرد باشد و چه زن" «3». و از طرق شیعه روایت آمده که آیه:" فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا ..." در باره على (ع) نازل شد که فواطم یعنى فاطمه بنت اسد (مادر على" ع") و فاطمه دختر رسول خدا (ص) (که بعدا همسرش شد) و فاطمه دختر زبیر را با خود حرکت داد و به سوى مدینه هجرت کرد و در ضجنان ام ایمن و چند نفر از مؤمنین ناتوان به آن جناب ملحق شدند و به اتفاق حرکت کردند، در حالى که در همه حالات، ذکر خدا مىگفتند به رسول خدا (ص) ملحق شدند. و این آیه در حقشان نازل گردید «4». و از طرق اهل سنت روایت شده که آیه نامبرده در باره همه مهاجرین نازل شده، «5» و نیز نقل شده که آیه:" لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ..." تا آخر آیات مورد بحث، در این باره نازل شد که بعضى از مؤمنین با خود گفته بودند:" اى کاش ما هم زندگى کفار را مىداشتیم" که چه زندگى خوشى دارند «6». و نیز روایت شده که آیه" وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..." در باره نجاشى (پادشاه حبشه) و چند نفر از یارانش نازل شده همان نجاشى که وقتى در حبشه از دنیا رفت رسول خدا (ص) در مدینه بر او درود فرستاد، بعضى از منافقین اعتراض کردند که چگونه بر او درود مىفرستد با اینکه نجاشى بر دین او نبود، در پاسخ این آیه نازل شد:" وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ..." «7». پس همه این روایات در این صدد است که آیات را بر یک سلسله قصهها تطبیق کند، در حالى که هیچیک از این قصهها سبب حقیقى نزول آیه نیست. _______________ (1) الدر المنثور ج 2 ص 111. (2) الکافى ج 2 ص 54 باب التفکر. (3) الدر المنثور ج 2 ص 112. (4) تفسیر صافى ج 1 ص 322. (5) الدر المنثور ج 2 ص 112. (6) تفسیر صافى ج 1 ص 323. (7) تفسیر ابو الفتوح ج 3 ص 299.
دعاى قلبى، استجابت قطعى دارد. دعایى که همراه با یاد دائمى خدا؛ «یَذکرون» فکر؛ «یتفکّرون» و ستایش خدا باشد، «سبحانک» قطعاً مستجاب مىشود. «فاستجاب لهم ربّهم» 2- دعاى اهل فکر و ذکر، سریعاً مستجاب مىشود. «فاستجاب» 3- استجابت دعا، جلوهاى از ربوبیّت الهى است. «فاستجاب لهم ربّهم» 4- در جهانبینى الهى، هیچ عملى بدون پاداش نیست. «لا اُضیع عمل عاملٍ» 5 - دعائى مستجاب مىشود که همراه با عمل و تلاش دعا کننده باشد، گرچه خود دعا نیز نوعى عمل است. «فاستجاب لهم... لااضیع عمل عاملٍ» 6- عمل و عامل هر دو مورد توجّهند. حُسن فعلى و حُسن فاعلى هر دو مدّ نظر هستند. «لا اُضیع عمل عامل» 7- پاداش عمل تنها به مؤمنان داده مىشود، چرا که اعمال کفّار حبط مىگردد. «عمل عامل منکم» 8 - در بینش الهى، مرد و زن در رسیدن به مقام والاى انسانى برابر هستند. «من ذکرٍ او اُنثى» 9- جنس مرد برتر از زن نیست. «من ذکر او اُنثى بعضکم من بعض» 10- در جامعه اسلامى، همهى مسلمانان از یکدیگرند. «بعضکم من بعض» 11- تا گناهان وعیوب محو نشود، کسى وارد بهشت نمىشود. «لاکفّرن... لادخلّنهم» 12- هجرت، جهاد، تبعید و متحمّل آزار شدن در راه خدا؛ وسایل عفو خداوند هستند. «هاجروا، اخرجوا من دیارهم و... لاکفّرن عنهم...» 13- علاقه به وطن، یک حقّ پذیرفته شده قرآنى است و گرفتن این حق، ظلم است. «اخرجوا من دیارهم» 14- در پیمودن راه خدا؛ هجرت، تبعید، شکنجه و جهاد و شهادت لازم است. «فى سبیلى» 15- گرچه شهادت بالاترین مرتبه است، ولى مقاومت در برابر آزار و اذیّتهاى دشمن، نیاز به صبر بیشترى دارد، لذا کلمهى «فى سبیلى» در کنار «اوذوا» آمده است. آرى، جانبازان معلولین جبهه، بیش از شهدا باید صبر و تحمّل کنند. 16- به خاطر بعضى لغزشها، افراد را طرد نکنیم. در این آیه، خردمندانى که حتّى از اولیاى خدا و اهل بهشتند، سابقهاى از لغزش دارند، ولى خداوند آنها را مىپوشاند. «لاُکفرنّ» 17- عنایت و توجّه مخصوص خداوند، براى خردمندان مؤمن است. «لااُضیع... لاُکفرنّ... لاُدخلنّ...» همهى این فعلها به صیغه متکلم وحده آمده است. به علاوه کلمهى «ربّهم» نشانهى عنایت خاص خداوند به اولوا الالباب است. 18- در وعدههاى خداوند، ذرّهاى شک و تردید نکنید. تمام وعدهها با تأکید بیان شده است. «انّى... لاُکفّرنّ... لاُدخلنّ» 19- هر پاداشى ممکن است با تغییر مکان و زمان ارزش خود را از دست بدهد، اما پاداشهاى الهى مطابق فطرت و خلقت انسان است و هرگز از ارزش آن کاسته نمىشود. «جنات تجرى من ...» 20- نهرهاى بهشت، هم از پاى درختان آن جارى است؛ «جنات تجرى من تحتها» و هم از زیر جایگاه مسکونى بهشتیان. «من تحتهم» 21- مغفرت و بهشت، ثوابى عمومى است، ولى آن ثوابى که در شأن لطف خدا و مؤمنان است، ثواب دیگرى است که فقط نزد خداست و ما از آن خبر نداریم. «واللّه عنده حسن الثواب» 22- پاداشهاى الهى براى مردم به طور کامل قابل وصف نیست، همین اندازه بدانیم که از هر پاداشى بهتر است. «واللّه عنده حسن الثّواب» 23- پاداشهاى الهى، همراه با انواع کرامتهاست. «واللّه عنده حسن الثواب»
استجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض: (پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت نمود که البته من عمل هیچ فردی از مرد یا زن را ضایع نمی کنم ،بعضی از شما بر بعض دیگربرتری ندارید،مگر به طاعت و معرفت )،و اجابت خداوند دلالت بر فوران رحمت الهی دارد همچنین رحمت خود را عمومیت داده و می فرماید: عمل هیچ عاملی را ضایع نمی گردانم و عملی با عملی دیگر یا عاملی با عامل دیگر در نزدخدا تفاوتی ندارد، چون همه افراد مسلمان در عقیده و حسن عمل اشتراک دارند، (فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا وقتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابامن عندالله و الله عنده حسن الثواب ):(پس کسانی که از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شدند و در راه من رنج کشیدند و جهاد کردند وکشته شدند، همانا بدیهای آنها را از آنان می پوشانیم و هر آینه آنان را به بهشتهایی وارد می کنیم که نهرها در زیر آن جاری است ، این پاداشی است ازجانب خدا و پاداش نیکو تنها در نزد خداست )،می توان هجرت را به معنای هجرت از مکه به سبب عقیده و ایمان در راه خدا و منحصر به مهاجرین صدراسلام دانست ، اما چون هجرت را مطلق آورده ، معنای عمومی داردکه شامل مهاجرت و دوری از شرک و دوری از فامیل و همچنین دوری از گناه نیز می شودو(سیئات )در لسان قرآن کریم شامل گناهان صغیره است ، لذا معلوم می شود که مراد از مهاجرین کسانی هستند که از گناهان کبیره اجتناب یا توبه می کنند وخداهم از گناهان صغیره آنان صرف نظر می کند و این آیه در مقام تفصیل اعمال صالحه و تثبیت ثواب آنها است ،اما با این حال تنها اعمال نیکی را که در این سوره به آن ترغیب نموده نام می برد،یعنی ایثار دین بر وطن ، تحمل اذیت در راه خدا و جهاد در راه خدا و مهاجرت از همه مظاهر شرک .
تفسیر گشاف
یقال استجاب له و استجابه : * فلم یستجبه عند ذاک مجیبا * ( إنی لا أضیع ) قرئ بالفتح علی حذف الیاء ، و بالکسر علی إرادة القول . و قرئ لا أضیع ، بالتشدید ( من ذکر أو أنثی ) بیان لعامل ( بعضکم من بعض ) أی یجمع ذکورکم و إناثکم أصل واحد ، فکل واحد منکم من الَخر ، أی من أصله ، أو کأنه منه لفرط اتصالکم و اتحادکم . و قیل المراد وصلة الإسلام . و هذه جملة معترضة بینت بها شرکة النساء مع الرجال فیما وعد الله عباده العاملین . و روی أن أم سلة قالت : یا رسول الله ، إنی أسمع الله تعالی یذکر الرجل فی الهجرة و لا یذکر النساء فنزلت ( فالذین هاجروا ) تفصیل لعمل العامل منهم علی سبیل التعظیم له و التفخیم ، کأنه قال : فالذین عملوا هذه الأعمال السنیة الفائقة ، و هی المهاجرة عن أوطانهم فارین إلی الله بدینهم من دار الفتنة ، و اضطروا إلی الخروج من دیارهم التی ولدوا فیها و نشوا بما سامهم المشرکون من الخسف ( و أوذوا فی سبیلی ) من أجله و بسببه ، یرید سبیل الدین ( و قاتلوا و قتلوا) و غزوا المشرکین و استشهدوا . و قرئ : و قتلوا ، بالتشدید . و قتلوا و قاتلوا علی التقدیم بالتخفیف و التشدید . و قتلوا ، و قتلوا علی بناء الأول للفاعل و الثانی للمفعول . و قتلوا ، و قاتلوا ، علی بنائهما للفاعل ( ثوابا) فی موضع المصدر المؤکد بمعنی إثابة أو تثوبیا ( من عندالله ) لأن قوله ( لأکفرن عنهم .....و لأدخلنهم ) فی معنی لأثبینهم . ( و عنده ) مثل : أن یختص به و بقدرته و فضله ، لا یثیبه غیره و لا یقدر علیه ، کما یقول الرجل : عندی ما ترید ، یرید اختصاصه به وبملکه و إن لم یکن بحضرته . و هذا تعلیم من الله کیف یدعی و کیف یبتهل إلیه و یتضرع . و تکریر ( ربنا ) من باب الابتهال ، و إعلام بما یوجب حسن الإجابة و حسن الإثابة ، من احتمال المشاق فی دین الله ، و الصبر علی صعوبة تکالیفه ، و قطع لأطماع الکسالی المتمنین علیه ، و تسجیل علی من لا یری الثواب موصولا إلیه ، بالعمل بالجهل و الغباوة . وروی عن جعفر الصادق رضی الله عنه : من حزبه أمر فقال خمس مرات ( ربنا ) أنجاه الله مما یخاف و اعطاه ما أراد ، و قرأ هذه الَیة . و عن الحسن : حکی الله عنهم أنهم قالوا خمس مرات ( ربنا ) ثم أخبر أنه استجاب لهم ، إلا أنه أتبع ذلک رافع الدعاء و ما یستجاب به ، فلا بد من تقدیم بین یدی الدعاء .
آیات پیشین درباره صاحبان عقل و خرد، و نتیجه اعمال آنها مى باشد و شروع آیه با فاء تفریع روشنترین دلیل این پیوند است ، با این حال شاءن نزولهایى براى آیه در روایات و کلمات مفسران آمده است که البته منافاتى با پیوستگى آیه با آیات قبل ندارد. از جمله نقل شده است که ام سلمه (یکى از همسران رسول خدا) خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و آله عرض کرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداکارى مردان ، فراوان بحث شده ، شده ، آیا زنان هم در این قسمت سهمى دارند؟ آیه فوق نازل شد و به این سؤ ال پاسخ گفت . و نیز نقل شده که على (علیه السلام ) هنگامى که با فواطم (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پیامبر و فاطمه دختر زبیر) از مکه بمدینه هجرت کرد، و ام ایمن یکى دیگر از زنان با ایمان در بین راه نیز به آنها پیوست ، آیه فوق نازل گردید. همانطور که اشاره کردیم وجود این شاءن نزولها براى آیه فوق منافاتى با پیوستگى آن با آیات قبل ندارد همانطور که بین این دو شاءن نزول نیز منافاتى نیست . نتیجه برنامه خردمندان در پنج آیه گذشته ، فشردهاى از ایمان و برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فکر و خرد و نیایشهاى آنها بیان شد، در این آیه مى فرماید: ((پروردگارشان ، بلا فاصله درخواست هاى آنها را اجابت مى کند)) (فاستجاب لهم ربهم ). تعبیر به ((ربهم )) (پروردگارشان ) حکایت از نهایت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد. سپس براى اینکه اشتباه نشود و ارتباط پیروزى و نجات آدمى با اعمال و کردار او قطع نگردد بلافاصله مى فرماید: ((من هرگز عمل هیچ عمل کننده اى از شما را ضایع نمى کنم )) (انى لا اضیع عمل عامل منکم ). که در این جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و کننده کار، تا معلوم شود که محور اصلى پذیرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ایمان است و درخواست هایى فورا به اجابت مى رسد که بدرقه آن عمل صالح بوده باشد. سپس براى اینکه تصور نشود که این وعده الهى اختصاص به دسته معینى دارد صریحا مى فرماید: ((این عمل کننده خواه مرد باشد یا زن تفاوتى نمى کند (من ذکر او انثى ). زیرا همه شما در آفرینش به یکدگر بستگى دارید ((بعضى از شما از بعض دیگر تولد یافته اید)) زنان از مردان و مردان از زنان . (بعضکم من بعض ). جمله ((بعضکم من بعض )) ممکن است اشاره به این باشد که شما همه پیروان یک آئین و طرفدار یک حقیقت هستید و با یکدگر همکارى دارید بنابراین دلیلى ندارد که خداوند، در میان شما تبعیض قائل شود. سپس نتیجه گیرى مى شود که بنابراین تمام کسانى که در راه خدا هجرت کرده اند و از خانه و وطن خود بیرون رانده شده اند و در راه خدا آزار دیده اند و جهاد کردند و کشته دادند نخستین احسانى که از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد این است که خداوند، قسم یاد کرده که گناهان آنها را خواهد بخشید و تحمل این شدائد و رنجها را کفاره گناهانشان قرار مى دهد تا بکلى از گناه پاک شوند)) (فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم ). سپس مى فرماید: علاوه بر اینکه گناهان آنها را مى بخشم بطور مسلم ((آنها را در بهشتى جاى مى دهم که از زیر درختان آن ، نهرها در جریان است و مملو از انواع نعمتها است )) (و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار). ((این پاداشى است که به پاس فداکارى آنها از ناحیه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترین پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است )) (ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب ). اشاره به اینکه پاداشهاى الهى براى مردم این جهان بطور کامل قابل توصیف نیست همین اندازه باید بدانند که از هر پاداشى بالاتر است . از آیه فوق بخوبى استفاده مى شود که نخست باید در پرتو اعمال صالح از گناهان پاک شد سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمتهاى او گردید، زیرا در آغاز مى فرماید: ((لاکفرن عنهم سیئاتهم )) و سپس ((و لادخلنهم جنات …)) به عبارت دیگر بهشت جاى پاکان است و تا کسى پاک نشود در آن راه نخواهد یافت . ارزش معنوى مرد و زن آیه فوق همانند آیات بسیار دیگر از قرآن مجید، زن و مرد را در پیشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرایط مشابه یکسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسیت و تفاوت ساختمان جسمانى و بدنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئولیتهاى اجتماعى را دلیل بر تفاوت میان این دو از نظر بدست آوردن تکامل انسانى نمى شمارد