«همه کارهای مهم زندگیش روز عید غدیر بود. همه اتفاقات خوب زندگیمون! عروسیمون عید غدیر بود، تولد دخترمون عید غدیر بود، اولین مسافرتمون، حتی شهادتش هم غدیری شد!» اینها جملات همسر شهید مدافع حرم «مهدی اکبرپور روشن» است در معراج شهدای تهران به وقت وداع.
معراجالشهدا میهمان تازهای دارد. مسافر تازه برگشتهای که برای تحفه و سوغاتی، با خودش شمیم خوش حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها را آورده است. پایت را که در معراج بگذاری نفس به نفس عطر دلانگیز حرم مینشیند روی سینهات و دلت را پر میدهد تا صحن و سرای حرم. معراج دوباره میشود معراج عشق و مهیا میشود برای یک وداع آسمانی!
عاشقی آمده معشوقش را بار دیگر در آغوش آن تابوت سه رنگ نظاره کند و دل و صاحب دل را بسپارد به عقیله بنیهاشم سلاماللهعلیها. بار دیگر رخ یار ببیند و پینههای دلتنگی را بنشاند بر زخم فراق! روز وداع است. روز وداع شهید مدافع حرم «مهدی اکبرپور روشن» و همسرش!
قول و قرار عاشقها همینقدر محکم است!
عکس لبخند شهید حک شده روی تابوت، همسرش هم نشسته و فقط چشم دوخته به خط و ربط آن صورت و لبخند، صدای گریهها و مرثیهسراییهای مادر آقا مهدی، آتش میکشد به دلهای داغدیده. حال مادر که قابل وصف نیست چادر کشیده روی صورتش و به زبان مازنی با پسر رشیدش، درد و دل میکند اما همسر شهید، مدام دست میکشد روی تصویر آن لبخند. انگار از همین حالا دلدادگی و سپردگیاش، حرف زدن و چشم دوختن به عکسهای آقامهدی را تمرین میکند تا یک عمر جای خالیاش را با عکسها پر کند.
هر میهمانی که از راه میرسد و چشمهای خیره همسر شهید به عکسهای آقامهدی را که میبیند، دعوتش میکند به اشک ریختن و گریه کردن؛ «گریه کن عزیزم، سبک میشی!» اما هر بار جوابشان را اینطور میدهد: «نه من به مهدی قول دادم محکم باشم. مهدی جان! من محکم باشم اما زهرای چهارساله چه جوری تحمل کنه؟!» یاد زهرا که میافتد، لبهایش میلرزد. چشمها پر میشود اما اشکها اجازه جاری شدن ندارند. اصلا قول و قرار عاشقها همینقدر محکم است!
وصیتی برای رفیق نیمه راه نبودن!
دلم میخواد حکایت این عشق را از زبان همسر شهید بشنوم. از روزهای خوبش با آقا مهدی. از راه و رسم عشقشان که حالا عاقبت بخیرشان کرده اما نمیشود. کسی دلش نمیآید مسیر آن چشمها را از عکس شهید عوض کند و سکوتی که هزاران حرف، دارد میان این دو عاشق رد و بدل میکند را بشکند. اصلا اگر بخواهد هم نمیشود. من نمیپرسم اما همسر شهید گاه انگار که حواسش نباشد حرفهایش را زمزمه میکند و صفحههایی از عشق را ورق میزند؛ «مهدی مگه قول ندادیم همهجا باهم؟! هرجا رفتیم با هم باشیم؟! تو قول دادی مهدی!» چند لحظهای سر میگذارد روی تابوت، چشم میبندد، نفس میکشد تا عطر حضور مهدیاش را برای روزهای دلتنگی از حفظ شود. «مهدی آخه تو میدونی من یک روز بدون تو نمیتوانستم تحمل کنم حالا چجور تحمل کنم؟! مهدی جانم»
شهید مدافع حرم «مهدی اکبرپور روشن» متولد ۱۳۶۵ و اصالتاً اهل شهرستان بابل (روستای روشنآباد) است اما اینکه پایش به معراجالشهدای تهران باز شده، حکایت خاص خودش را دارد. شهید اکبرپور چند سال به عنوان مدافع حرم در سوریه حضور داشت و پس از تحمل جراحات در تاریخ 15 تیر 1402 به شهادت رسید. بنابر وصیت شهید در قطعه شهدای بهشت زهرای تهران و کنار همرزمان و رفیقهای شهیدش به خاک سپرده میشود تا رفیق نیمه راه نباشد.