خواهرانش به خاطر دلبستگیهای زیادی که به نورمحمد داشتند، او را از پادگان بیرون کشیدند تا به سوریه نرود، اما حضور آنها در کربلا و خوابی که از مادرش دیده بود، فرصتی فراهم کرد که برای بار دوم عازم شود.
سال ۱۳۶۵ بود که قشون سرخ شوروی و مزدوران منطقهای به منطقه سوز مقلعه مزارشریف هجوم بردند. بیش از ۴۵۰ نفر از شیعیان این منطقه در حمله سرخها به شهادت رسیدند. نورمحمد در حالی که تنها ۶ سال داشت، همراه با خانوادهاش راهی ایران شد و هجرت کرد. آنها در مهمانشهر شهید چمران، واقع در شهر بردسیر استان کرمان ساکن شدند. دوران کودکی و نوجوانی نورمحمد در این منطقه سپری شد. در همان دوران کودکی قبل از هجرت به ایران، مادرش را از دست داد.
علاقه زیادی به خطاطی داشت و به همین خاطر بیشتر هدایایی که به بستگان و دوستانش میداد، دستنوشتهای از خودش بود. نورمحمد حتی موقعی که مدافع حرم شد، دست از خطاطی برنداشت و شعارهای مقاومت را بر در و دیوار شهر مینوشت.
نورمحمد مدافع حرمی که از افغانستان به ایران آمد تا برای دفاع راهی حرم حضرت زینب (س) شود
نورمحمد در سال ۱۳۷۹ با دختر شهید ملاجمعه خان عابدی یکی از سرداران مقاومت سوزمقلعه ازدواج کرد که ثمره این ازدواج سه فرزند به نام احمدرضا، علی احسان و حدیثه است.
خواهرانش به پادگان رفتند تا نگذارند به سوریه برود
او بعد از اینکه ۲۵ سال در ایران زندگی کرد، سال ۱۳۸۸ راهی سرزمین مادریاش شد. هنوز ۶ سال از زندگیاش در سوزمقلعه نگذشته بود که با شنیدن حضور تروریستهای تکفیری در سال ۱۳۹۴ به ایران آمد و با پیگیریهای زیاد توانست مدافع حرم شود. البته خواهران او که جای مادرش بودند، به هیچ وجه راضی به حضورش در سوریه نبودند. به همین خاطر او را از پادگان پازوکی در تهران بیرون کشیدند، اما نورمحمد با استفاده از اعتقادات توانست دل آنها را نرم کند و با فراغ بال برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) شود.
یک عکس پرخاطره که بر دیوار خانه نورمحمد خودنمایی میکند
تکفیریهای وهابی برادرش را در افغانستان شهید کردند
خانطومان، اولین منطقه در سوریه بود که نورمحمد در آبان ماه سال ۱۳۹۴ در آنجا حضور یافت. آنجا منطقه عملیاتی شهر حلب بود که او در چند حمله شرکت کرد. البته در شرایطی که بدون وقفه خمپاره میبارید، اما انگار قسمت بود که در آن زمان شهید نشود.
وقتی بعد از اعزام اول به ایران بازگشت، خانوادهاش که تازه از افغانستان برگشته و در بردسیر منتظرش بودند، در این فاصله به نورمحمد خبر دادند که برادرش خان محمد رحیمی صالحی، توسط گروههای تکفیری وهابی در افغانستان با شلیک تیر به سر به شهادت رسیده است. همین موضوع باعث شد که عزمش برای حضور در لشکر فاطمیون دوچندان شود.
«حدیثه» دختر نورمحمد این گونه به استقبال پدر شهیدش رفت
بهترین فرصتی که خواهران شهید به او دادند
بار دوم در اربعین سال ۱۳۹۶ زمانی که اوج درگیریها در بوکمال تدمر بود، اعزام شد. در آن زمان، خواهرهای نورمحمد همراه با برادرزادهشان علی اکبر در کربلا بودند و در ایران حضور نداشتند تا دوباره در برابر عزم او سد ایجاد کنند. به همین خاطر نورمحمد این دفعه راحتتر عازم سرزمین شام شد، اما این اعزام با دفعه قبل بسیار متفاوت بود، چون مادرش از دیار باقی برایش ارمغانی آورده بود.
ارمغان مادر از دیار باقی
نورمحمد هنگامی که در محور عملیاتی بود در فیلمی که ضبط کرده بود از این ارمغان صحبت به میان آورد که در روز ۲ آبان ماه سال ۱۳۹۶ خواب دیدم دوستانم یک به یک به سوریه میرفتند. به خواهرانم هر چه اصرار میکردم که لباسهایم را بیاورند تا همراه رفقایم بروم، بیتابی میکردند و راضی نمیشدند. خواهرم سمت چپم و مادرم هم سمت راستم نشسته بود؛ تا اینکه مادر، لباسهایم را برایم آورد. روی لباسها قطره خونی بود. مادرم عطر، روی من پاشید و مرا راهی کرد. با دیدن این خواب فهمیدم که شهادت روزی من شده است.
تا اینکه روز موعود فرا رسید. نورمحمد بعد از یک حضور در خط مقدم درگیری با داعش، برای استراحتگردانی قرار بود گردانشان جای خود را به گردان دیگری بدهد. در حال جمعآوری وسایل و مهمات بود که تیری به ران او اصابت کرد و در کنار شط فرات بر اثر شدت زیاد خونریزی به آرزوی دیرینهاش که همان شهادت بود، دست یافت.
درباره شهید
شهید نورمحمد صالحی در سوم مهر ماه سال ۱۳۵۹ در استان سرپل شهرستان سوزمقلعه روستای مرحوم حاج مولاداد حوالی مزار شریف در افغانستان دیده به جهان گشود. او در ۲۵ آذر ماه سال ۱۳۹۶ در بوکمال سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بردسیر آرام گرفته است.