مدتی از خدمت نگذشته بود که به مرخصی آمد. خانواده مشاهده کردند که موقع راه رفتن از ناحیه پا مشکل دارد. از او علت را جویا شدند اما هر بهانهای میتراشید تا این که مادر وی زخمهای ترکش را بر پای فرزندش دید و گریه کرد. حسین به مادرش گفت مادر برای همین گریه میکنی؟ این که چیزی نیست؛ کاش من شهید میشدم و اسلام پیروز میشد. خودم میدانم که این بار آخرین دیدار من و شماست
شهید حسین اصغر شورگشتی در تاریخ 1338/01/03 در روستای شورگشت از توابع شهرستان نیشابور پا به عرصه وجود گذاشت. او در دامان پاک والدینی روستایی و در همان محیط رشد کرد. وی فقط کمی سواد قرآنی فرا گرفت تا ریشه مذهبی زندگیش را از همین سرچشمه سیراب کند. اصغر به نماز بسیار بها میداد و از 11 سالگی به طور جدی خواندن نماز را آغاز نمود. ارتباط او با والدین بسیار خوب بود و با دیگران نیز چیزی جز محبت ابراز نمینمود. پیشهاش زراعت بود اما پس از مدتی به استخدام شرکت ایران ناسیونال در نیشابور در آمد و در آنجا کارگری میکرد. با آغاز جنگ تحمیلی، حسین در تاریخ 1359/12/26 راهی خدمت سربازی شد و در همین ایام ازدواج کرد. مدتی از خدمت نگذشته بود که به مرخصی آمد. خانواده مشاهده کردند که موقع راه رفتن از ناحیه پا مشکل دارد. از او علت را جویا شدند اما هر بهانهای میتراشید تا این که مادر وی زخمهای ترکش را بر پای فرزندش دید و گریه کرد. حسین به مادرش گفت مادر برای همین گریه میکنی؟ این که چیزی نیست؛ کاش من شهید میشدم و اسلام پیروز میشد. خودم میدانم که این بار آخرین دیدار من و شماست و از شما میخواهم برای من دعا کنید که به درجه شهادت برسم. حسین اصغر آخرین بار در منطقه دزفول در عملیات فتحالمبین شرکت داشت و هنگامی که بههمراه چهارده تن از همرزمانش از معبر مین میگذشتند بر اثر انفجار مین، خود و یارانش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. بدین ترتیب شهید شورگشتی در دومین روز عید سال 1361 به دیدار معبودش شتافت. مزار این شهید گرامی در گلزار شهدای نیشابور قرار دارد. روحش شاد و یادش گرامی باد.