شهید «علی عباس حسین پور» در عملیات والفجر ۸ درحالیکه به گفته دوستانش ۴۰ روز در استقبال از شهادت روزه بود به عنوان غواص خطشکن شرکت کرد.
تقویم شهدای لرستان را که
ورق میزنیم از همه اقشار جامعه از جمله کارگری، پزشکی، مهندسی، دانشآموزی و
دانشجویی دوشادوش رزمندگان اسلام نقش خود را ایفا کردهاند، که ازجمله این شهدا میتوان
به دانشجوی شهید «علی عباس حسین پور» اشاره کرد که در ذیل با زندگی سراسر حماسه وی
آشنا می شنویم.
شهید
علی عباس حسین پور در مرداد سال 1345 در خرم آباد به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه سعید به پایان برد و این درست زمانی بود
که شهید محراب آیتالله مدنی به خرم آباد تبعید شده بود. او مرادش را یافته بود و
همیشه در منزل آن شهید حضور مییافت و در جلسات وی شرکت میورزید و مکبر نماز آن
حضرت و دستپرورده و شاگرد آن شهید بزرگوار بود.
او مقطع راهنمایی را در حالی به پایان برد که انقلاب اسلامی با رهبری
حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی رسید و در دوران دبیرستان با توجه به این که مسئول
انجمن اسلامی دبیرستان امام بود در اسلامی کردن جو دبیرستان تأثیر فراوان داشت.
وی علاوه بر مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستان و
مسئولیت آموزش عقیدتی بسیج سپاه خرم آباد به ورزش هم علاقه وافری داشت و در یک
مسابقه سراسری دو و میدانی توانسته بود مقام نایب قهرمانی کشور را به دست آورد.
تکلیف
و دین
هنوز در سال سوم دبیرستان درس میخواند که تکلیف
و دین او را به جبهههای نبرد کشانید و در اولین ماموریت در تاریخ 30 بهمن 61 در
خرمشهر مجروح گردید و پس از بهبودی برای عملیات خیبر مجدداً به خط مقدم رفت و برای
بار دوم در طلائیه مجروح گردید. با توجه به اینکه در هر 2 بار مجروحیت از ناحیه پا
مورد اصابت ترکش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرمانی را ادامه دهد.
حضور
در دانشگاه
شهید در کنکور سراسری دانشگاه شرکت کرد و در
رشته علوم اسلامی دانشگاه رضوی برای کسب معارف اسلامی ثبت نام نمود و با رفتن به دانشگاه
دوره تازهای در زندگی او آغاز گردید. همزمان با تحصیل در دانشگاه در حوزه علمیه
نواب مشهد مقدس نیز طلبه بود.
از نمونههای اخلاقی شهید
این بود که هم دانشگاهیهای وی تا بعد از شهادتش از دو بار مجروح شدن شهید خبر
نداشتند.
با ایمان اسلامی و یقین روشنی که بر دل داشت
نتوانست طاقت بیاورد و دوباره به سوی جبهههای حق علیه باطل روی آورد.
مسولیتهای
شهید در طول مدتی که در جبهه به سر برد از خود مدیریت و قدرت و شجاعتهای فراوان
نشان داد و این باعث شد که مسئولیتهای خطیری را در دفاع مقدس تقبل کند که به برخی
از آنها اشاره میشود.
معاونت اطلاعات عملیات
قرارگاه نجف (محور2) فرمانده گروهان شناسایی لشگر ولیعصر(عج)، عضو واحد اطلاعات
نظامی قرارگاه سلمان، عضو واحد اطلاعات سپاه لرستان.
40 روز
روزهداری در استقبال از شهادت
وی در عملیات والفجر 8 در حالیکه به گفته دوستانش 40 روز در استقبال
از شهادت روزه بود به عنوان غواص خط شکن شرکت کرد و در حالیکه در سیاهی شب از موجهای
عظیم رودخانه وحشی اروند که در اثر جزر و مد در شب به وجود میآید گذشت، توانست
همراه با دیگر همرزمان خود خط مستحکم دشمن را در ساحل فاو بشکند و راه را برای
عبور نیروهای پیاده هموار سازد.
وی در غروب 23 بهمن 64 در فاو هنگام گرفتن وضو
از ناحیه گلو مورد اصابت ترکش و بمب شیمیایی قرار گرفت و در حال گفتن ذکر یا زهرا(س)
به شهادت رسید.
پیکر
مطهر شهید اشتباها به مشهد مقدس فرستاده شد
نکته بسیار جالب و قابل توجه اینکه پیکر مطهر ایشان به جای اینکه به
زادگاهش خرم آباد انتقال یابد به مشهد مقدس فرستاده شد و این نشانه اوج اخلاص و
ارادت وی به علی بن موسی الرضا(ع) و همچنین لطف و عنایت حضرت به ایشان بود. به
طوری که بعد از رسیدن جنازه به مشهد مقدس پیکر او را در حرم مطهر به طواف بردند و
سپس در دانشگاه به عنوان اولین شهید دانشگاه به گرد او حلقه زدند.
پیکر مطهر وی فضای دانشگاه را معنوی نمود که در این رابطه یکی از
دانشجویان بیان کرده است:
او باز آمد و ما با او نماز گذاردیم او امام
جماعت شده بود، او خوابیده نماز میخواند و بار دیگر در بالای سر حضرت رضا(ع) از
ولی نعمتش تشکر کرد.
من
به درس دو دانشگاه عمل میکنم؛ دانشگاه علم و دانشگاه کربلا
در یکی از نشریات دانشجویان مسلمان خارج از کشور، مقالهای در رابطه
با وی به چاپ رسید که در آن این جمله ذکر شده بود: او گفت من به درس 2 دانشگاه عمل
میکنم دانشگاه علم و دانشگاه کربلا. اما من همه چیز را به خاطر دانشگاه کربلا ترک
میکنم تا به بلندترین نقطه علم و دانش نائل شوم.
و یکی از اساتید دانشگاه نیز مقالهای در وصف او
نوشته است که جملهای از آن به این شرح است: اینک جای تو در کلاس دانشگاه خالی است
ولی تو کلاس فشرده تاریخی و خون سرخت معیار زندگی است. تو بدانجا سفر کردی که نور
عشق و حقیقت چشم را خیره میکند تو به وصال رسیدی و ما توان دیدن خورشید را نداریم.
وصیتنامه
شهید
چندی قبل در تشییع جنازه شهیدی یکبار و فقط یکبار بویی از بهشت بوی
دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم. من میروم با کوله
باری از گناه و معصیت. به این امید طالب شهادت هستم که بعد از شهادت آقایمان بر سر
بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد.
خدایا از تو میخواهم در لحظهای که شهادت برایم میرسد از تمامی
دوستیها و عشق و محبتها جز دوستی و محبت به خودت آزادم سازی.
بارالها دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته. دلم
از این دنیای مادی از هواهای نفسانی، از وسوسههای شیطانی از گناهان کبیره و
صغیره، از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و... گرفته.
میخواهم بال بزنم، پرواز کنم، عشق در وجودم موج میزند. معبود و
معشوق مرا فرا میخواند. کفنم را بیاورید تا بپوشم. خون من از خون امام حسین(ع) و
علی اصغر(ع) بخون خفته رنگینتر نیست.
خدایا احساس میکنم که اعضای تنم میلههای زندانی هستند که مرا به
اسارت خویش درآوردهاند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بیفایده است مگر
به لطف و رحمتت. خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر
جانم را نثار درگاهت گردانم.
برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست
منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو. آنجاست که
خداگونه شدهای. دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.
بارالها من بارها میخواستم در عزیمت به جبهه وصیتنامه بنویسم ولی
هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود. علیرغم گفتههای برادران
عزیز رزمنده در جبهه قبل از عملیات در بر به شهادت رسیدن من، ولی در دلم این رخنه
کرده بود که من حالا نوبتم نشده است، ولی این بار بهطور ناخودآگاه قلمم روان شده،
روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست.
بارالها من 2 بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم، پس کی نوبت وصل
من می شود. در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشنتر میشود که این بار سوم
برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.
بارالها این بار در آمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشتههایم
پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد. یقینم
افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج میزند. میدانم میدانم بوی این سعادت ابدی
به مشامم میرسد. مثل اینکه وقت دیدار است بدنم میلرزد از شوق دیدار. ولی خودم را
محکم میگیرم تا نگویند از ترس مرگ است.
خدا ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم. خدایا
چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
بارالها معبودا دست از مس وجود شستهام از آن بعد حیوانی انسان، خود
را بالا کشیدهام قدم بر روح الهی خود گذاشتهام میخواهم در پناه تو در کنار
رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان
کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی
جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.