شعر نو

 

1
نذر شهدای مفقود الاثر
مسافر
آی مسافر
به پیشواز تو
بغض و بوسه انباشته بودم
دیشب اما
ماه بود یا نسیم
نمی دانم
چه گفت آیا؟
ناگاه
مشتی بوسه فرسوده
بر موج هایی بلند ریخت
موج می گویم
می دانی چند سال گریه نکرده بودم؟
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
 
2
نذر شهدای مفقود الاثر
مویه
همین نزدیکی هایی
و آن راز بزرگ زیبا را
با لبانی ناپیدا
به گوش درخت و باد و رود گفته ای
درخت سر در ابرها برده است
باد سکوت نمی داند
و رود سر به سنگ ها می کوبد
همین نزدیکی ها
رازت را می توان از باد و رود شنید
و زیر سایه بلندترین درخت
نبودنت را به ناله نشست...
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
3
نذر شهدای مفقود الاثر
بی نشان
کمی کلمه کافی است
تا بی تو سر کنم
و یک کبوتر تا بی تو نمیرم
با کمی کلمه شعری می نویسم
و با یک کبوتر برایت پست می کنم
آخر کجایی؟
این کبوتر کجا پیدایت می کند؟
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
 
4
نذر شهدای مفقود الاثر
کجا؟
خیابان ها و
کوچه های شهر پُرند از من
که دبال تو می گردم
        که نیستی...
آخر کجا کوچ کرده ای؟
کجا تو را دارد؟
کجا گامهای مرا گم کرده است؟
کجا شعرهای من به گوش تو نمی رسد؟
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
5
نذر شهدای مفقود الاثر
بی تو
از اولین غروب بی تو دانستم
آخرین لبخند را به من زده ای و رفته ای
از اولین شب بی تو
که آخرین نگاه را...
آه صبح فردا
اولین صبح بی تو را می گویم...
حمیدرضا شکار سری
نذر شهدای مفقود الاثر
تعبیر
این دود معطر به گریه ام می اندازد
و تعبیر باران
      گاه
جز دیداری دوباره نیست
باز هم اسپند بر آتش و
باز هم انتظار و
باز هم انتظار
       آن قدر که نمی آیی
و باران
   گاه
تعبیری جز مرگ ندارد...
حمیدرضا شکار سری
....
1  2  3  4  5  6  7  8  10 9