شعر نو

1
نذر شهدای مفقود الاثر
خون تو
چوبی خشک
به نشانی
بر سنگ نشاندم
بر سنگ مزاری که نیست
و پیراهن خونین تو را به آن
اینک
پیراهن تو
بر سر شاخه های درختی است
که سر در ابرها برده است
آه
خون تو چه کرده است؟!
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
 
2
به مادران شهدای مفقود الاثر
شاید هنوز...
به عادت دیرین
به امیدی شیرین بسترت را می کاوم
شاید هنوز
در رویا متبسم ببینمت
بسترت را می کاوم
شاید کودکانه غلتی زده باشی
شاید سردت باشد
تا به آهی گرمت کنم
بسترت را می کاوم
شاید مهتاب آزارت دهد
تا پرده ای باشم بر پنجره
بسترت را می کاوم
اگر چه شنیده ام
یله در توفان آتش و خون
برای همیشه رفته ای...
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
3
نذر شهدای مفقود الاثر
بدرقه
آن روز اگر
دریای ریخته بودم
حالا خشک شده بود
آن روز مگر
کاسه آبی بیشتر ریختم
                  پشت سرت؟
می دانم
نخواهی آمد
و آب های جهان
در گودی جا پایت
خشک خواهد شد...
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
4
نذر شهدای مفقود الاثر
شمارش
صحرا بر می خیزد
درختان می بارند
و آسمان به یاری انگشتانم می آید
هنگام که می شمارم
لحظه های بی شمار
اشک های بی شمار
مرگ های بی شمار بی تو را...
و اگر بودی می دیدی
شن و برگ و ستاره کافی نیست.
حمیدرضا شکار سری
 
 
حاشیه
 
 
5
نذر شهدای مفقود الاثر
انتخاب
بودن یا نبودن
مسأله این نبود
ماندن یا رفتن
تمام دغدغه ها این بود...
شاعر جوهر قرمز در خودنویسش ریخت
تاجر دستی گشاده داشت
و بسیاری دیر به قطار رسیدند
تنها
عابری که لبخندی برای تعارف داشت
با نگاهی دغدغه هامان را شست
و هرگز بازنگشت...

حمیدرضا شکار سری 

....
1  2  3  4  5  6  7  8  9  10