درباره کرامت

چیستی کرامت
کرامت، عبارت است از امر خارق العاده ای که به عنوان دلیل انجام یابد.(1) از این رو، «اصطلاح کرامت اختصاص می یابد به سایر خارق العاده های الهی که از اولیای خدا صادر می شود.»(2) بنابراین، به خوارق عادتی که از اولیاء اللّه صادر می شود «کرامت» می گویند.
همچنین واژه کرامت در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است، و در اصطلاح علم کلام، کارهای خارق العاده‏ای که از غیر پیامبران، صادر می‏شود.
استاد جوادی آملی در تبیین مسئله کرامت می نویسد:
«کسی که به ولایت نرسد، فاقد کرامت است. ولی جز از طریق عمل به دستورات نبی نمی تواند به ولایت برسد. پس آن کسی که صاحب کرامت است، مطیع پیامبر و مقرّ به او بوده و هرگز دعوی و تحدّی ندارد. در نتیجه، ظهور کرامت از غیر نبی ممکن است و بهترین دلیل بر امکان آن، وقوعش است; زیرا جریان تاریخ، چنان که مستفاد از روایات و احادیث است، شاهد زنده ای است بر ظهور کرامات فراوانی که توسط اولیای الهی که پیامبر نبوده اند، انجام شده است.(3) »
مطابق روایات بسیار، اولیای الهی نیز همچون پیامبران دارای معجزه بودند ،در این راستا نظر شما را به دو روایت زیر جلب می‏کنیم:
- از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) روایت شده که فرمودند: «اسم اعظم دارای 73 حرف است، آن اسم اعظمی که آصف برخیا(وزیر حضرت سلیمان) می‏دانست، و بر اثر آن توانست در کمتر از یک چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از یمن به بیت المقدس نزد سلیمان(ع) بیاورد. یک حرف از آن 73 حرف بود، و در نزد ما امامان علیهم السلام 72 حرف از اسم اعظم وجود دارد، و تنها یک حرف آن مخصوص ذات پاک خداست که مربوط به علم غیب می‏باشد.»(4)
- نیز امام صادق(ع) آیه 40 سوره نمل را (که مربوط به آصف برخیا و آوردن تخت بلقیس به وسیله او است) تلاوت کرد، که در آن آمده آصف برخیا دارای بهره‏ای از علم کتاب بود که چنین کار خارق العاده عظیمی انجام داد، امام صادق(ع) فرمود: «و عندنا واللّه علم الکتاب کلّه؛ اگر آصف، بهره‏ای از علم کتاب داشت، سوگند به خدا ما دارای همه علم کتاب هستیم.»(5)
 
عبودیّت سرچشمه کرامت‏ها
عامل اصلی و مهمی که موجب آن می‏شود که اولیاء خدا ـ حتی غیر از پیامبران و امامان ـ دارای مقام کرامت می‏شوند، و از آنها امور غیر عادی سر می‏زند، عبودیت خالص و بندگی بی‏شائبه است. توضیح اینکه: عبودیت و بندگی نهایت خضوع و تسلیم خالص در برابر خدای بزرگ است، خمیرمایه و سنگ زیرین ارتقاء و ارتفاع به قرب خاص الهی در پرتو عبودیت با معرفت است. امام صادق(ع) فرمود: «العبودیّة جوهرةٌ کنهها الرّبوبیّة ؛ عبودیّت و بندگی گوهری است که ربوبیّت در درون آن نهفته شده است.»(6)
یعنی عبودیّت آن چنان انسان را به کمال می‏رساند که اگر کامل شود، عبد را خداگونه می‏کند، و او را مظهر جلال و جمال الهی می‏نماید، به طوری که در پرتو بندگی می‏تواند، کارهایی مانند تصرّف در عالم تکوین نماید، و صاحب کرامات شود، مانند امامان معصوم (ع) و اولیاء خدا همچون حضرت عباس (ع) و حضرت معصومه (س) و شهدای عزیز دفاع مقدس و انقلاب اسلامی... که آنها در پرتو بندگی خالص و با معرفت به جایی رسیدند که به اذن پروردگار می‏توانند در جهان تکوین تصرّف کنند، به عنوان مثال آهن سرد را در کوره می‏گذارند، گداخته و به صورت آتش فروزان می‏شود، آن آهن در عین آنکه آهن است، به قدری به آتش نزدیک شده که آتش گونه گشته است، گرچه این حرارت و نورانیت در درون ذات آن نیست، بلکه پرتوی از آتش که در درون آن افتاد او را به رنگ آتش درآورده است، بنده خالص خدا نیز می‏تواند این گونه به خدا نزدیک شود، و غرق در نور الهی گردد که خداگونه شود.
استاد شهید مرتضی مطهری می‏نویسد: «وصول به ربوبیّت در پرتو عبودیّت، گرچه در ظاهر تعبیر زننده‏ای است، زیرا معنی این جمله «از بندگی تا خداوندگاری» است، مگر می‏شود انسان از مرز بندگی خارج شود، یا در مرز خدایی قدم بگذارد؟! این التّراب و ربّ الارباب ؛ خاک کجا و پروردگار پروردگارها کجا؟ ولی باید توجه داشت که خدایی غیر از خداوندگاری است، مقصود از حدیث فوق «العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة» این است که انسان در پرتو بندگی خالص به خداوندگاری (نه خدایی) می‏رسد، این مراحل در پنج مرحله زیر خلاصه می‏شود:
1ـ انسان در پرتو بندگی به نفس خود تسلّط می‏یابد.
2ـ انسان پس از این مرحله، آن چنان نیرومند می‏شود که روح او قاهر شده، و می‏تواند گناهان را از خود دور سازد.
3ـ پس از این مرحله در بسیاری از امور، روح از بدن بی‏نیاز می‏شود.
4ـ پس از مرحله قبل، روح بدن را خلع می‏کند، و بدن از هر لحاظ تحت فرمان روح قرار می‏گیرد.
5 ـ در مرحله پنجم انسان به قدری نیرومند می‏شود که حتّی طبیعت خارج از بدن را نیز تحت نفوذ خود قرار می‏دهد، مانند اولیاء خدا که از آن‏ها معجزه و کرامت و تصرّف در عالم تکوین که یک نوع خداوندگاری است سر می‏زند، بنابراین در درون عبودیت مرحله‏ای پیش می‏آید که انسان مظهر صفات حق می‏گردد.(7)
 
چگونگی کرامات
در ضمن باید توجه داشت که کرامت‏های اولیای خدا را می‏توان بر اساس یکی از سه عامل دانست:
1ـ دعا، دعای بندگان خالص به استجابت می‏رسد، مثلاً آنها برای بیماری که مبتلا به بیماری لاعلاج است دعا می‏کنند، او بر اثر استجابت این دعا، شفا می‏یابد.
2ـ بندگان ممتاز بر اثر پیمودن درجات عالی اطاعت و بندگی و کمالات به جایی رسیده‏اند که به اذن خاص یا عام خدا دارای ولایت تکوینی شده‏اند، و در پرتو چنین اذنی می‏توانند کارهای خارق العاده انجام دهند.
3ـ آنان در پرتو کمالات، به مرحله‏ای از علم و یقین رسیده‏اند که از پشت پرده‏ها خبر می‏دهند، علم غیب مختص به خدا است، ولی او گاهی به بعضی از بندگان عظامش بهره‏ای از علم غیب را می‏دهد.
 
نمونه های قرآنی و تاریخی
کراماتی که از اولیای خدا سر می زند در اثر ایمان و تقوا و مداومتدر انجام فرائض و نوافل است که بنده را به مقام قرب الهی می رساند و او را محبوبخدا می کند و چون انسانی به این مقام رسید چشم و گوش و دست و پای او کارهای خداییمی کند . به این حدیث توجه کنید:
قال رسول الله صلّی الله علیه وآله ان الله قال:
«...ما یزال عبدی یتقرب الیّ بالنوافل حتی احبّه فاذااحببته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصربهویده التی یبطش بهاورجله التی یمشیبها.(8) »
پیامبر خداصلّی الله علیه وآله فرمود: خداوند می فرماید:
«... بنده من همواره با انجام نوافل به من نزدیک می شود ،تا آن جا که من او را دوست می دارم و چون او را دوست داشته باشم ، گوش او می شوم کهبا آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن کارمی کند و پای او می شوم که با آن راه می رود.»
قرآن کریم همان گونه که نمونه هایی از معجزات انبیا را بیان کرده، گوشه هایی از کرامات اولیا و کارهای خارق العاده آنها را نیز نقل نموده است:
1ـ داستان آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان:
قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِیبِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَاآتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّأَمِینٌ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَأَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذامِنْ فَضْلِ رَبِّی.(9)
سلیمان گفت:
«ای گروه ! کدام یک از شما می تواند تخت او ( بلقیس) را قبل از آن که خود آنها نزد من بیایند ، پیش من حاضر کند ؟عفریتی از جن گفت : من تخت او را پیش از آن که تو از جایگاه خود برخیزی می آورم ومن به این کار توانا و امین هستم . کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت : من تخت اورا پیش از آن که چشم بر هم زنی می آورم . چون سلیمان آن تخت را پیش خود مستقر یافت، گفت : این از فضل پروردگار من است...»
2ـ داستان مریم مادر عیسی:
کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَعِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ ....(10)
«هر وقت زکریا به محراب او وارد می شد ، نزد او روزی می یافت . گفت ای مریم این روزی برای تو از کجا می رسد . گفت : این از جانب خداست ، هماناخدا به هر کس که بخواهد بی حساب روزی می دهد.»
3ـ داستان اصحاب کهف:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِکانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوارَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنارَشَداً فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ثُمَّبَعَثْناهُمْ....(11)
«آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ماست ؟هنگامی که آن جوان ها در کهف جای گرفتند ، پس گفتند : پروردگارا ما را از پیش خودرحمتی بده و در کار ما وسیله رشد را فراهم نما ، پس در آن غار تا سالیان چندی برگوش آنها زدیم . سپس آنها را برانگیختیم...»
همچنیندر احادیث و اخبار نمونه های بسیاری از کرامات اولیای خداو اصحاب کبار پیامبرصلّی الله علیه وآله آمدهاست که ما برخی از آنها را نقل می کنیم:
1. « أن عمرو بن الجموح وعبدالله بن عمرو الأنصاریین ثمالسلمیین کانا قد حفر السیل قبرهما و کان قبرهما مما یلی السیل وکانا فی قبر واحدوهما ممّن استشهد یوم أُحد فحفر عنهما لیغیّرا من مکانهما فوجدا لم یتغیرا کأنهماماتا بالأمس وکان احدهما قد جرح فوضع یده علی جرحه فدفن وهو کذلک فامیطت یده عنجرحه ثم ارسلت فرجعتکما کانت . وکان بین اُحد وبین یوم حفر عنهما ست واربعون سنة. »(12)
«عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو که هر دو انصاری و سلمیبودند ، روزی سیل قبر آنها را کند ، چون قبر آنها در مسیر سیل قرار داشت و هر دو دریک قبر مدفون بودند و هر دو در احد شهید شده بودند . پس قبر آنها را کندند تا مکانشرا تغییر دهند ، آنها را در حالی یافتند که بدنشان هیچ تغییری نکرده بود ، گویا کههمین دیروز مرده اند . یکی از آنها زخمی داشت که دست خود را بر آن گذاشته بود و بههمین صورت دفن شده بود ، دست او را از روی زخم برداشتند ( خون جاری شد ) سپس به جایخود گذاشتند وضع به حال اول برگشت . میان روزی که جنگ احد در آن اتفاق افتاد و روزیکه قبر آنها را کندند چهل و شش سال فاصله بود.»
2. عن محمد بن شرحبیل قال:
«اقتبض انسان من تراب قبر سعد بن معاذ(13) ففتحها فاذاهی مسک قالرسول الله صلّی الله علیه وآله:سبحانالله سبحان الله حتی عرف ذلک فی وجهه.(14)
محمد بن شرحبیل می گوید:
«شخصی از خاک قبر سعد بن معاذ مشتی برداشت وقتی مشت خود راباز کرد دید که مشک شده است ، پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود : سبحان الله ، سبحان الله ، تعجب از صورت او پیدا بود.»
3. عن عائشه قالت:
«لمّا مات النجاشی کنا نتحدث انه لا یزال یری علی قبره نور.(15) »
عائشه می گوید:
«وقتی نجاشی از دنیا رفت ما با یکدیگر می گفتیم همواره بر قبراو نور دیده می شود. »
4. عن ابن عباس عن رسول اللهصلّی اللهعلیه وآله قال:
«انّ جعفر مرّمع جبرئیل ومیکائیل له جناحان عوضه الله من یدیهفسلم ثمّ اخبرنی کیف کان أمره حیث لقی المشرکین.(16) »
ابن عباس از پیامبر خدا صلّی الله علیهوآله نقل می کند که فرمود:
«جعفر ابن ابی طالب همراه با جبرئیل و میکائیل مرور کردند واو دو بال داشت که خداوند به جای دو دستش به او داده پس سلام کرد و به من خبر دادکه وقتی با مشرکان ملاقات کرد ، بر او چه گذشت.»
 
نگاه دانشمندان غربی به کرامات
ناگفته نماند که مسئله کرامت بطورى در این دنیاى قرن بیستم و علم جلب توجه کرده که بعضى از دانشمندان غرب در این باره مطالبى نوشته اند و ناچار معترف بکرامات و خوارق عادات گردیده اند که از جمله آنها دکتر الکسیس کارل فیژیولوژیست و زیست شناس بیولوژى فرانسوى و برنده اولین جایزه نوبل در آمریکا و خلاصه کسى که در قلب کشورهاى اروپا زندگى مى کند و بلحاظ شخصیت علمى فوق العاده اى که دارد و در پیشتر مجامع علمى و پزشکى اروپا سمت ریاست و عضویت آنرا داراست در کتاب خود (انسان موجود ناشناخته ) چنین مى نویسد:
در هر کشور و هر عصر مردم به کیفیّت معجزه و درمان سریع کم و بیش ‍ بیماریها در زیارتگاهها و اماکن مقدسه معتقد بوده اند، اما امروز پایه این اعتقادات سست شده و عده اى از پزشکان وجود معجزه را جایز نمى شمرند مع هذا این افکار با مشاهداتیکه در دست داریم باید مورد غور و تأمل قرار گیرد.
موارد زیادى از این مشاهدات بوسیله مؤ سسه پزشکى لورد جمع آورى شده است اطلاعات کنونى ما در باره تاثیر فورى نیایش (دعا) در شفاى امراض روحى شرح حال بیمارانى که از امراض گوناگون چون سل استخوانى و صفاقى و دمل و سرد سلى و زخمهاى چرکین و سل پوستى و سرطان و غیره درمان یافته اند متکى است چگونگى معالجه نزد این و آن تفاوت زیادى ندارد، اغلب درد شدیدى احساس و سپس شفاى کامل فرا مى رسد بعد از چند ثانیه و یا چند دقیقه و یا حداکثر چند ساعت زخمها جوش مى خورد و علائم بیمارى از میان مى رود و اشتهاى مریض باز مى گردد گاهى اختلالات عملى پیش از ضابعات عضوى از بین مى رود، در این صورتیکه براى تغییر شکل استخوانى در بیمارى پوست و یا عقده هاى لنفاوى سرطان و برگشتن آنها بحال طبیعى حداقل بطور اغلب دو یا سه روز وقت لازم است این شفاى معجزه آسا با سرعت عجیب التیام ضایعات عضوى شخص است و شکى نیست که میزان این التیام و شفا خیلى بیشتر از حد طبیعى مى گردد.
برای مطالعات بیشتر در این زمینه به کتابهاى دعا و آثار آن و امور خارق العاده و معجزات از نظر دانشمندان بزرگ اروپا و علوم روز بکتاب (نیایش ) نوشته دکتر الکسیس ‍ کارل و کتاب (دعا بزرگترین نیروى جهان ) نوشته دکتر فرانک لا باخ و کتاب (معجزات ) نوشته پرفسور لونیا مراجعه نمائید.(17)
 
پی نوشت ها:
1) ر.ک. عضدالدین عبدالرحمن ایجی، شرح المواقف، بیروت، دارالجیل، 1417، ج 3، ص 464ـ 465.
2) محمّدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، ص 90.
3) عبداللّه جوادی آملی، ولایت در قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1367، ص 313.
4) تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 88 ـ 90.
5) همان، ص 89.
6) مصباح الشریعه، باب دوم، ص 100.
7) اقتباس از کتاب «ولائها و ولایت‏ها» تألیف علامه شهید مرتضی مطهری، ص 73 تا 82.
8) صحیح بخاری، ج 8 ، ص 189
9) نمل : 38 ـ 40
10) آل عمران : 37 ؛ و یک مورد دیگر در سوره مریم آیات 22 ـ 26 .
11) کهف : 9 ـ 12
12) موطأ مالک ، ص 384 .
13) سعد فرزند «معاذ‌بن‌النعمان‌بن‌امری» و کبشه دختر «رافع بن معاویه» کنیه‌اش «ابوعمرو» و از افراد قبیله «عبدالاسهل» بود. پس از این‌که «مصعب‌بن‌عمیر» جهت تبلیغ دین به مدینه رفت، سعد و تمام قبیله‌اش به اسلام ایمان آوردند، آن‌ها جزو اولین مسلمانان مدینه به شمار می‌رفتند، سعد، مصعب و «ابوامامه اسعدبن‌زراره» رادرخانه خویش پذیرفت. پیامبر (ص)میان او «سعدبن‌ابی‌وقاص» (یا به روایتی ابو عبید بن جراح)پیوند برادری بست. او پس از مرگ برادرش اوس با همسرش هند ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام‌های عمرو و عبدالله شد. او در جنگ‌های بدر،‌ احد و خندق و حمراءالاسد و مریسیع و بنی قریظه شرکت نمود و در تمام جنگ‌ها یار و مشاور رسول‌الله (ص) بود. او در نبرد بدر پرچم قبیله‌ اوس را در دست داشت. رگ دست سعد پس از سال‌ها رشادت و جنگاوری در سال پنجم هجرت در جنگ خندق توسط «حبان بن عرقه» و یا «ابواسامه جشمی» قطع شد، رسول‌الله (ص) دو مرتبه جراحت دست او را مداوا نمود، اما سعد از خدا خواست، تا زودتر به شهادت برسد، سرانجام به علت عفونت ناشی از جراحت نیزه در سپیده‌دم در حالی که چشمانش محو چهره نورانی رسول خدا (ص) بود، به شهادت رسید. سعد در میان چشمان اشک‌بار مسلمین و شادی و هلهله ملائک توسط «حارث بن اوس»، ‌«اسیر بن حضیر» و «سلمه بن سلامه» در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
14) کنز العمال : ج 13 ، ص 412.
15) الاصابة : ج 1 ، ص 117 .
16) مجمع الزوائد : ج 9 ، ص 272
17) على میر خلف زاده، کرامات الحسینیة علیه السلام، ج1