سه نیمه سیب

سه نیمه سیب
سه نیمه سیب
  • محمد محمودی نورآبادی
  • خط مقدم
  • ۲۲ تیر ۱۴۰۲
  • 296

کتاب حاضر، روایتی داستانی از زندگانی شهیدان مصطفی و مجتبی بختی، از زبان مادرشان می باشد.

این دو برادر ایرانی و ساکن قاسم آباد مشهد هستند که هرچه تلاش می کنند تا از طریق راه های قانونی به سوریه بروند، به نتیجه نمی رسند؛ در نهایت در سال 94 در پوشش مدافعان افغانستانی با نام های بشیر و جواد رضایی راهی سوریه شده و بعد از چند ماه در یک زمان به شهادت می رسند.

«کتاب «سه‌ نیمه‌ سیب» اولین اثری است که از محمد محمودی نورآبادی خواندم. چند صفحه‌ای که خواندم، حدس زدم نویسنده باید حرفه‌ای باشد، هم رزمنده و هم رمان‌نویس؛ چون انسجام متن و نثر ساده‌ کتاب گیرا بود. بعد از تحقیق متوجه شدم وی بیش از 15 کتاب نوشته‌ و رمان‌نویس است. از همان اول تکلیف‌مان روشن است با نویسنده‌ای حرفه‌ای سروکار داشته و یک متن شسته‌رفته و کامل داریم. زحمات نویسنده مشهود است و پیداست به وظیفه و دینش واقف بوده و به‌عنوان کار روتین به کتاب و پژوهش نگاه نکرده است.
محور روایت مادر است. راوی‌ای که خطاب قرار داده می‌شود تا به این‌صورت روایت را به دوش بکشد.

 

لینک خرید کتاب

باید بگذاری تا همه چیز آماده شود و مادر را در هیبت یک ملکه دعوت کنند پای سفره. حس زیبایی داری؛ به قدری زیبا که اشکت را درمی آورد. برایت روز و خاطره ای فراموش ناشدنی می شود.
سهم بابا را هم گذاشته کنارتا از نماز جمعه برگردد. عشق و رفاقت مصطفی و بابا باید امروز هم در آشپزی پسر، خودش را نشان دهد. باید طعم این غذا، بابای کم حرف و تودار را به حرف آورد؛ مخصوصا وقتی که نگاهش به بچه ها باشد و ببیند که در آشپزخانه مشغول شستن ظرف های ناهار ظهر هستند، احساس غرور می کند. انگار می بیند که صبح دولتش دمیده و درخت نان و آب حلال سفره اش به بار نشسته است. ،
کارگر سادهی شرکت پشم بافی طوس، در هیبت یک سلطان، پای سفره نشسته و با غرور به رفتار بچه هایش نگاه میکند. حس میکنی او هم مثل خودت، صدای شرشر آب و دلنگ و دلنگ ظرف ها را
نی گوش نوازی می بیند که در تالار آشپزخانه در حال اجراست؛ ای به ظاهر کوچک که رفتار مصطفی و بچه ها برایت بزرگ ....
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.