دوبنده خاکی روایتی از زندگی شهید اصغر منافی زاده
-
نفیسه زارعی
-
انتشارات شهید کاظمی
-
۱۵ آبان ۱۴۰۱
-
136
-
987-622-285-179-8
پسری نوجوان به نام اِبی، سودای قهرمانی کشتی را در سر می پروراند اما به دلیل نداشتن دوبنده و کفش کشتی در حالی که مسابقه انتخابی را برنده شده ، حس بازنده بودن و پایان رویای ناتمام کشتی گیر شدن را دارد در این حین دو فرد ناشناس در سرویس بهداشتی باشگاه بعد از مسابقه، با او ملاقات می کنند و طی گفتگویی از او می خواهند تا برای حل مشکلش با آنها تماس بگیرد، در طی داستان ابی به یاد می آورد اگر مربی او در تهران بود می توانست برای این مشکل چاره ای بجوید.
اِبی تصمیم می گیرد برای رسیدن به خواسته اش با اصغر منافی زاده؛ که به جبهه اعزام شده ارتباط بگیرد، اصغر معلم ورزش مدرسه راهنمایی اِبی و قهرمان کشتی فرنگی کشور است، او می تواند مشکل شخصیت اصلی داستان را حل کند و علاوه بر آن معرف وی برای مسابقات شود. اِبی در یکی از محله های جنوبی تهران و در خانواده ای کم برخودار زندگی می کند برادر بزرگش عباس که او هم کشتی گیر است به جبهه اعزام شده و با خانواده تماسی نداشته است، دلشوره بی خبری از عباس برای آبجی کبری(خواهر اِبی) و خودش باعث می شود به خانه اصغر مراجعه می کند اما پس از کش و قوس های فراوان در طی مسیر متوجه می شود پهلوان هنوز از جبهه نیامده و ممکن است تا زمان مسابقه بازنگردد، اِبی در مسیر با دوست قدیمیش محمود که از دوستان و شاگردان مسجدی؛ پهلوان اصغر منافی زاده است روبرو می شود، او مصمم شده تا با دو فرد غریبه که بعد از مسابقه به سراغش آمده اند تماس بگیرد، در نهایت اِبی با دو فرد قرار ملاقات می گذارد و به همراه محمود برای این ملاقات به پل جوادیه مراجعه می کند.
دو غریبه که از اعضاء سازمان مجاهدین خلق هستند با ساکی که در آن دوبنده و کفش کشتی است به سراغ اِبی می آیند و از او می خواهند تا به خانه امن آنها در خیابان شیخ هادی بیایند...
«دوبنده خاکی»؛ روایتی است جذاب و خواندنی از زندگی پهلوان شهید اصغر منافی زاده